پارتدوم
#پارت_دوم🎼
#دلبر_زیبایِ_من
•................................•💜•.............................•
دیانا:ببخشید باشمام
ارسلان:عه بله بله بفرمایید بشینید
دیانا:مرسی
ارسلان:خب منشی شرکت بهم گفت که واسه کار اومدین سابقه کار دارین
دیانا:بله قبلا تو کافه کار میکردم
ارسلان:خب رشته تحصیلی
دیانا:لیسانس طراحی لباس دارم
ارسلان:خب پس این فرم رو پر کنین
دیانا:بله چشم فقط خودکار دارین
ارسلان:آره خودکارو برداشتمو بهش دادم
دیانا:مرسی
ارسلان:فرمو پر کردین بدین به من
دیانا:چشم
(چن مین بعد)
دیانا:بفرمایید اینم فرم
ارسلان:فرمو خوندم بعد روبه بهش گفتم:شما از همین الان استخدامین
دیانا:از همین الان!
ارسلان:آره فقط تا یه هفته آزمایشی کار میکنی تا ببینم کارت چطوره
دیانا:خب الان باید کجا برم
ارسلان:به خانم فلاحی میگم بیاد ببره با کار و کارکنا آشنات کنه
دیانا:بله مرسی میتونم برم بیرون
ارسلان:بله بفرمایید
دیانا:خیلی خوشحالم شدم از اینکه بلاخره استخدام شدم
نیکا:هورا از این به بعد باهم کار میکنیم
دیانا:ترسیدم کی اومدی
نیکا:همین الان خب بیا بریم بهت نشون بدم اونجایی که باید کار کنیم
دیانا:باش بریم بعدش رفتیم تو آسانسور طبقه اول بعد رفتیم توی یه اتاقی که دوتا دختر داشتن لباس طراحی میکردن
نیکا:خب اینجا همون جایی که ما چهار نفر لباس طراحی میکنیم
مهشاد و پانیذ:سلام
دیانا:سلام
مهشاد:معرفی نمیکنی نیکا خانم
نیکا:دیانا رفیقمه که همین امروز اینجا استخدام شده از الان قراره پیش ما کار کنه
مهشاد:خوشبختم منم اسمم مهشادِ
پانیذ:منم خوشبختم از آشناییِ باهات اسم منم پانیذِ
دیانا:منم خوشبختم از آشناییِ با شما
نیکا:خب دیگه بسه هِی خوشبختم خوشبختم
دیانا و مهشاد و پانیذ:😂
پانیذ:بنظرم بریم سراغ کارمون
دیانا:آره موافقم
نیکا:خب کی میخواد کنار دیانا بشینه
پانیذ:من میشینم اگه همه موافقا
نیکا:خب پس من کنار مهشاد میشینم
پانیذ:رفتم دست دیانا رو گرفتم رفتیم روی یکی از این میزا نشستیم...
دیگه اگه کم بود به بزرگی خودتون ببخشین تا ساعت پنج بازم پارت میزارم
#دلبر_زیبایِ_من
•................................•💜•.............................•
دیانا:ببخشید باشمام
ارسلان:عه بله بله بفرمایید بشینید
دیانا:مرسی
ارسلان:خب منشی شرکت بهم گفت که واسه کار اومدین سابقه کار دارین
دیانا:بله قبلا تو کافه کار میکردم
ارسلان:خب رشته تحصیلی
دیانا:لیسانس طراحی لباس دارم
ارسلان:خب پس این فرم رو پر کنین
دیانا:بله چشم فقط خودکار دارین
ارسلان:آره خودکارو برداشتمو بهش دادم
دیانا:مرسی
ارسلان:فرمو پر کردین بدین به من
دیانا:چشم
(چن مین بعد)
دیانا:بفرمایید اینم فرم
ارسلان:فرمو خوندم بعد روبه بهش گفتم:شما از همین الان استخدامین
دیانا:از همین الان!
ارسلان:آره فقط تا یه هفته آزمایشی کار میکنی تا ببینم کارت چطوره
دیانا:خب الان باید کجا برم
ارسلان:به خانم فلاحی میگم بیاد ببره با کار و کارکنا آشنات کنه
دیانا:بله مرسی میتونم برم بیرون
ارسلان:بله بفرمایید
دیانا:خیلی خوشحالم شدم از اینکه بلاخره استخدام شدم
نیکا:هورا از این به بعد باهم کار میکنیم
دیانا:ترسیدم کی اومدی
نیکا:همین الان خب بیا بریم بهت نشون بدم اونجایی که باید کار کنیم
دیانا:باش بریم بعدش رفتیم تو آسانسور طبقه اول بعد رفتیم توی یه اتاقی که دوتا دختر داشتن لباس طراحی میکردن
نیکا:خب اینجا همون جایی که ما چهار نفر لباس طراحی میکنیم
مهشاد و پانیذ:سلام
دیانا:سلام
مهشاد:معرفی نمیکنی نیکا خانم
نیکا:دیانا رفیقمه که همین امروز اینجا استخدام شده از الان قراره پیش ما کار کنه
مهشاد:خوشبختم منم اسمم مهشادِ
پانیذ:منم خوشبختم از آشناییِ باهات اسم منم پانیذِ
دیانا:منم خوشبختم از آشناییِ با شما
نیکا:خب دیگه بسه هِی خوشبختم خوشبختم
دیانا و مهشاد و پانیذ:😂
پانیذ:بنظرم بریم سراغ کارمون
دیانا:آره موافقم
نیکا:خب کی میخواد کنار دیانا بشینه
پانیذ:من میشینم اگه همه موافقا
نیکا:خب پس من کنار مهشاد میشینم
پانیذ:رفتم دست دیانا رو گرفتم رفتیم روی یکی از این میزا نشستیم...
دیگه اگه کم بود به بزرگی خودتون ببخشین تا ساعت پنج بازم پارت میزارم
- ۸.۴k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط