پارت

پارت۲۶
بستنی رو جلوش گرفت و یه لبخندی زد
تهیونگ نگاهش رو برد سمت ل.به لین و سرش رو اوورد جلو و محکم بو.ثش میکرد و بعد از چند ثانیه ل.بش رو جدا کرد

تهیونگ : واییی بهترین بستنی عمرم رو خوردم خیلی شیرین بود
لین : چیکار میکنی واییی الحق که خدای ادا بازیی😄
لین : منم میخوام از بستنیت بخورم ولی اون جوری نه
واقعی

تهیونگ بستنی رو بهش داد و لین یه گاز بهش زد

لین : وایی چقدر خوشمزست
تهیونگ : اگر میخوای بستنی هامونو عوض کنیم
لین : نچ مال خودمو بیشتر دوست دارم
لین : راستی هاردی کجا رفت؟
تهیونگ : بهش گفتم که بره
لین : عاا

بعد از خوردن بستنی از پاساژ خارج شدن و رفتن خونه لین رفت توی اتاقش و تهیونگ هم رفت توی اتاق خودش لین توی اتاقش بود که یهو یکی در زد رفت و درو باز کرد
هاردی : سلام خانم ببخشید مزاحم شدم این لباسهای شماست
لین : عاها بزارشون اونجا

هاردی لباس ها رو گذاشت و رفت ، لین دراز کشید روی تخت هر کاری کرد خواب نرفت تصمیم گرفت که بره بیرون توی باغ یه هوایی بخوره کفشش رو پوشید و رفت توی باغ
همونجور که داشت قدم میزد و یه باد خنک با بوی گل رد میشد حوس کرد که با باد برقصه کفشش رو در اوورد و رفت توی چمن ها و شروع کرد با درخت رقص تانگو رفتن چشماشو بست و بلند بلند اهنگ خوندن
I've  been drinking more  alcohol
for  the  past  5 days
دیدگاه ها (۳)

اصکی: اجازه🌊𓇼𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 🐋𓇼

پارت ۲۷ did  you  check  on  me☆<همین متن رو توی گوگل سرچ کن...

جغد ها خودتونو نشون بدین😄

واییی اره دقیقا من آبی کمرنگشو دارم🤣🤣🌱

شیطانی به نام لین ۳ :چند روز گذشت و لین کم‌کم حس کرد خون شیط...

#تک_پارتی #تهکوک#درخواستیتهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ و...

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط