که جانکوک دیگه قلبش نمیزد با گریه و با مشت میزدم به شی
- که جانکوک دیگه قلبش نمیزد با گریه و با مشت میزدم به شیشه خبرنگاران پشت در بیمارستان بودن و بادیگاردا نمیذاشتن بیان داخل .... جانکوک واقعا دیگه قلبش نمیزد دکتر با اینکه خطرناک بود برد رو ۴۵۰ و بر گشت داشتم از خدا تشکر میکردم که در اتاق باز شد بدون توجه به حرف دکتر نکردم و سریع رفتم داخل و جانکوک رو گرفتم تو بغلم اون هنوز بی هوش بود و مثل جسم مرده ای افتاده بود روی تخت گریه هام شدید شد که دکتر گفت خانم لطفا بیرون وایسید با هاتون باید صحبت کنم رفتم بیرون که دکتر گفت
دکتر : این چند روز باید باهاش خیلی خوب رفتار بشه و خوشحال باشن چون سرشون در اثر حادثه بخیه خورده و اگر استرس و ناراحتی به ایشون وارد بشه بخیع باز میشود پس هیچ نگرانی و استرسی نباید به ایشون وارد بشه
- چشم آقای دکتر (گریه)
دکتر : خوبه
- میشه فقط کنارش باشم
دکتر: بله البته
- خیلی ممنون
دکتر : خواهش فقط اگر بیدار شدن سریع اطلاع بدید
- چشم
دکتر : خدافظ
- خدافظ
- من میرم پیش جانکوک ( رو به اعضا )
تهیونگ : باشه برو پس ما هم میریم چون همراه فقط یک نفر میتونه باشه
- باشه پس خودافظ
همه: خودافظ
- ویو
رفتم کنار جانکوک نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم و بوسیدم دیگه نتونستم تحمل کنم بوسه ای به لباس گذاشتم تقریبا نیم ساعتی داشتم دست میکشیدم تو موهاش که کم کم چشماش رو باز کرد
+ اه من اینجا چیکار میکنم
+ لینا( گریه)
- اه جانکوک بلند شدی عزیزم الان میرم به دکتر بگم بیاد(بغض شدید)
+ باشه(گریه)
-رفتم به دکتر گفتم اونم جانکوک رو معاینه کرد و گفت خوشبختانه هیچ مشکلی نیست
- خدا رو شکر(بغض)
- وقتی دکتر رفت رفتم کنار جانکوک نشستم که گفت
+ لینا منو م منو بخشیدی( بغض )
- معلومه زندگیم بیا بغلم
+ اه لینا دلم برات خیلی تنگ شده بود ( بغل کردن لینا )
- منم زندگیم(بغل کردن متقابل )
پرش زمانی به(فردا)
- جانکوک عشقم ازیت نکن دیگه بلند شو
+ فقط یه کوچولو دیگه بخوابم
- جانکوک من پا دارم و تو ام جای حساس
+ خیل خب بلند شدم کشتیم
-افرین قشنگم
+ حالا نازم نکش
-(خنده)
دکتر : این چند روز باید باهاش خیلی خوب رفتار بشه و خوشحال باشن چون سرشون در اثر حادثه بخیه خورده و اگر استرس و ناراحتی به ایشون وارد بشه بخیع باز میشود پس هیچ نگرانی و استرسی نباید به ایشون وارد بشه
- چشم آقای دکتر (گریه)
دکتر : خوبه
- میشه فقط کنارش باشم
دکتر: بله البته
- خیلی ممنون
دکتر : خواهش فقط اگر بیدار شدن سریع اطلاع بدید
- چشم
دکتر : خدافظ
- خدافظ
- من میرم پیش جانکوک ( رو به اعضا )
تهیونگ : باشه برو پس ما هم میریم چون همراه فقط یک نفر میتونه باشه
- باشه پس خودافظ
همه: خودافظ
- ویو
رفتم کنار جانکوک نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم و بوسیدم دیگه نتونستم تحمل کنم بوسه ای به لباس گذاشتم تقریبا نیم ساعتی داشتم دست میکشیدم تو موهاش که کم کم چشماش رو باز کرد
+ اه من اینجا چیکار میکنم
+ لینا( گریه)
- اه جانکوک بلند شدی عزیزم الان میرم به دکتر بگم بیاد(بغض شدید)
+ باشه(گریه)
-رفتم به دکتر گفتم اونم جانکوک رو معاینه کرد و گفت خوشبختانه هیچ مشکلی نیست
- خدا رو شکر(بغض)
- وقتی دکتر رفت رفتم کنار جانکوک نشستم که گفت
+ لینا منو م منو بخشیدی( بغض )
- معلومه زندگیم بیا بغلم
+ اه لینا دلم برات خیلی تنگ شده بود ( بغل کردن لینا )
- منم زندگیم(بغل کردن متقابل )
پرش زمانی به(فردا)
- جانکوک عشقم ازیت نکن دیگه بلند شو
+ فقط یه کوچولو دیگه بخوابم
- جانکوک من پا دارم و تو ام جای حساس
+ خیل خب بلند شدم کشتیم
-افرین قشنگم
+ حالا نازم نکش
-(خنده)
- ۱.۹k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط