میگم نفس جانِ من
میگم نفس جانِ من
امروزم رفتم همون جا
همون جایی که هر فرصتی گیرم بیاد میرم
همون جایی که یه بار دیدمت و سیر تماشات کردم
سیر که البته مگه میشد از تماشا کردنِ تو؟
رفتم همونجا که اولین بار نشسته بودی رو به روم و من نگاهم خیره موند بهت
شاید صدبرابرِ خودت رفتم من
میرم وامیستم همونجا که واستاده بودم و سعی می کردم چشام هر طرف هست نگام به تو باشه
هی با حرفام سعی می کردم دلبری کنم
توجهتو جلب کنم
بخندونمت و خنده هاتو ببینم و دلم ضعف بره
اصن راه رفتنمم اون روز یه جور دیگه ای بود
میگم اصن شاید تو هیچوقت نتونی منو بشناسی یا اونی که خودم هستمو اصن ببینی
آخه من پیش تو کلن یکی دیگه م
یکی که وقتای دیگه نیستم
امروزم مث همون روز که رو به روم نشسته بودی بودم
هر وقت میرم همونجا همونی میشم که تو دیدی
همین حالاام که دارم میگم و تو مینویسی همونم
تو فقط همونیو از من دیدی که وقتی میخوای صداش کنی میم مالکیت میاری آخر اسمم
من همیشه همینم ها اما انگار بودنت چاشنیِ بودنم باشه
نمکِ خنده هام باشه
بدون تو زیادی بی مزه و تلخم
این حضورت که به علاوه ی دلِ عاشقم میشه کولاک میکنه
تو دل خودم اقلن
کولاکش اونجاهاییه که تو هستی
عطرت تو فضا هست
داری راه میری و من نمیدونم رفتنتو بغض کنم یا قربون صدقه ی راه رفتنت برم؟
کولاک همون لحظه ایه که چشم تو چشم هم شدیم و من لبخندمو نمیتونستم جمع کنم
اصن اون لحظه لبخندم کل فضا رو پر کرد
اون لحظه شایعه ی اینکه من ماتِ تو شدم کائناتو پر کرد
تو ناراحت شدی که من این شایعه رو تکذیب کردم
اما خودت که بهتر میدونی من در برابر تو ماتِ خدایی بودم و باید اقرار کنم انکار سلاحِ آدمای ضعیفه
و تو اون قوی ترینی که انگار هیچوقت چیزی واسه از دست دادن نداری
من اما با تو فرق دارم
من رو به روی خداام که وایمیستم نمیتونم قید تو رو بزنم
امروز رفتم همونجا واستادم
تو همونجا رو به روم نشسته بودی و نگام میکردی
من همون حرفا رو زدم و تو همونجوری خندیدی
بعدش که اومدم
ماشینو که سوار شدم
عطرت هنوز باهام بود
فک نمیکردم خودت نباشی
صدات کردم
دیدم جواب نمیدی
شاید اگه بگم داشتم میرفتم تو بلوکای کنار بلوار بهم بخندی ولی...
سخت بود که نبودی
دنیا خالی شد انگار تو چند لحظه
انگار همون نقطه و همون لبخندت زمین و زمانو بلعیده باور کن
اصن زندگی جز همون یه خاطره حرفی برا گفتن نداره من میدونم
میدونم گریه ی مرد مردونه نیس
میدونم دیوونگیام خنده داره
میدونم یکی به سن و سال من الان باید بچه شو ببره پارک باهاش بازی کنه
نه که بره هرروز جای خالی تو و خاطره هاتو تماشا کنه
میدونم خودم
قبول دارم
من دیوونه م
اما میشه تو فقط به همین دیوونگی م بخندی؟
من خنده هاتو مث اکسیژنِ حیات لازم دارم برا ادامه دادن
برا روندن تو جاده ای که به تو میرسه
میدونم الان میگی من مقصدت نیستم و خودمم هم مسیرتم
حالا این حرفا رو ول کن
بعد گریه های من همیشه خنده های تو میچسبه
مث چایی بعد سیگار
بعد چایی ام سیگار میچسبه
مث گریه ی من بعد خنده های تو توی عکس
راستی خانوم عکاس نمیخوای برم دوربین بخرم بیام خنده هاتو دو بُعدی کنم؟
امروزم رفتم همون جا
همون جایی که هر فرصتی گیرم بیاد میرم
همون جایی که یه بار دیدمت و سیر تماشات کردم
سیر که البته مگه میشد از تماشا کردنِ تو؟
رفتم همونجا که اولین بار نشسته بودی رو به روم و من نگاهم خیره موند بهت
شاید صدبرابرِ خودت رفتم من
میرم وامیستم همونجا که واستاده بودم و سعی می کردم چشام هر طرف هست نگام به تو باشه
هی با حرفام سعی می کردم دلبری کنم
توجهتو جلب کنم
بخندونمت و خنده هاتو ببینم و دلم ضعف بره
اصن راه رفتنمم اون روز یه جور دیگه ای بود
میگم اصن شاید تو هیچوقت نتونی منو بشناسی یا اونی که خودم هستمو اصن ببینی
آخه من پیش تو کلن یکی دیگه م
یکی که وقتای دیگه نیستم
امروزم مث همون روز که رو به روم نشسته بودی بودم
هر وقت میرم همونجا همونی میشم که تو دیدی
همین حالاام که دارم میگم و تو مینویسی همونم
تو فقط همونیو از من دیدی که وقتی میخوای صداش کنی میم مالکیت میاری آخر اسمم
من همیشه همینم ها اما انگار بودنت چاشنیِ بودنم باشه
نمکِ خنده هام باشه
بدون تو زیادی بی مزه و تلخم
این حضورت که به علاوه ی دلِ عاشقم میشه کولاک میکنه
تو دل خودم اقلن
کولاکش اونجاهاییه که تو هستی
عطرت تو فضا هست
داری راه میری و من نمیدونم رفتنتو بغض کنم یا قربون صدقه ی راه رفتنت برم؟
کولاک همون لحظه ایه که چشم تو چشم هم شدیم و من لبخندمو نمیتونستم جمع کنم
اصن اون لحظه لبخندم کل فضا رو پر کرد
اون لحظه شایعه ی اینکه من ماتِ تو شدم کائناتو پر کرد
تو ناراحت شدی که من این شایعه رو تکذیب کردم
اما خودت که بهتر میدونی من در برابر تو ماتِ خدایی بودم و باید اقرار کنم انکار سلاحِ آدمای ضعیفه
و تو اون قوی ترینی که انگار هیچوقت چیزی واسه از دست دادن نداری
من اما با تو فرق دارم
من رو به روی خداام که وایمیستم نمیتونم قید تو رو بزنم
امروز رفتم همونجا واستادم
تو همونجا رو به روم نشسته بودی و نگام میکردی
من همون حرفا رو زدم و تو همونجوری خندیدی
بعدش که اومدم
ماشینو که سوار شدم
عطرت هنوز باهام بود
فک نمیکردم خودت نباشی
صدات کردم
دیدم جواب نمیدی
شاید اگه بگم داشتم میرفتم تو بلوکای کنار بلوار بهم بخندی ولی...
سخت بود که نبودی
دنیا خالی شد انگار تو چند لحظه
انگار همون نقطه و همون لبخندت زمین و زمانو بلعیده باور کن
اصن زندگی جز همون یه خاطره حرفی برا گفتن نداره من میدونم
میدونم گریه ی مرد مردونه نیس
میدونم دیوونگیام خنده داره
میدونم یکی به سن و سال من الان باید بچه شو ببره پارک باهاش بازی کنه
نه که بره هرروز جای خالی تو و خاطره هاتو تماشا کنه
میدونم خودم
قبول دارم
من دیوونه م
اما میشه تو فقط به همین دیوونگی م بخندی؟
من خنده هاتو مث اکسیژنِ حیات لازم دارم برا ادامه دادن
برا روندن تو جاده ای که به تو میرسه
میدونم الان میگی من مقصدت نیستم و خودمم هم مسیرتم
حالا این حرفا رو ول کن
بعد گریه های من همیشه خنده های تو میچسبه
مث چایی بعد سیگار
بعد چایی ام سیگار میچسبه
مث گریه ی من بعد خنده های تو توی عکس
راستی خانوم عکاس نمیخوای برم دوربین بخرم بیام خنده هاتو دو بُعدی کنم؟
۴۱۲
۰۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.