💘
💘
عزیزِ جانم سلام
نمیدانم بخاطر می آوری مرا یا نه!
آن روزها دبیرستانی بودیم که برای هم دلبری میکردیم
عشقمان امروزی نبود
ما احساسمان را روی کاغذ برای هم مینوشتیم
قرارهایمان ایستگاهِ اتوبوسِ منتهی به مدرسه ات بود!
یادش بخیر جانم
از وقتی سوارِ اتوبوس میشدیم،
هفت ایستگاه فرصت داشتم تا
صورتِ معصومت را
موهای پریشانِ از مقعنه بیرون ریخته ات را،
زل بزنم و گوشهایم شنوای وقایعِ روزَت باشد...
سالِ کنکور را یادت می آید؟!
دلهره داشتم که مبادا دانشگاه رفتنت،
بشود کابوسِ شبهایم...
که مبادا اطرافت پر شود از آدمهایی
که دوست داشتن را از من بهتر بلد باشند!
همان هم شد
از فردای کنکور دیگر نداشتمت...
اتوبوس،صدای خنده های من و تو را دیگر کم داشت
من میماندم هفت ایستگاهی که لحظه شماری میکردم تمام شود
نمیدانم الان کجایی،
اما میدانم خانم "مهندسی" شدی برای خودت...
"مهندس" جانم؛
وقت کردی سری به ایستگاهِ قرارهایِ عاشقانه مان بزن!
عزیزِ جانم سلام
نمیدانم بخاطر می آوری مرا یا نه!
آن روزها دبیرستانی بودیم که برای هم دلبری میکردیم
عشقمان امروزی نبود
ما احساسمان را روی کاغذ برای هم مینوشتیم
قرارهایمان ایستگاهِ اتوبوسِ منتهی به مدرسه ات بود!
یادش بخیر جانم
از وقتی سوارِ اتوبوس میشدیم،
هفت ایستگاه فرصت داشتم تا
صورتِ معصومت را
موهای پریشانِ از مقعنه بیرون ریخته ات را،
زل بزنم و گوشهایم شنوای وقایعِ روزَت باشد...
سالِ کنکور را یادت می آید؟!
دلهره داشتم که مبادا دانشگاه رفتنت،
بشود کابوسِ شبهایم...
که مبادا اطرافت پر شود از آدمهایی
که دوست داشتن را از من بهتر بلد باشند!
همان هم شد
از فردای کنکور دیگر نداشتمت...
اتوبوس،صدای خنده های من و تو را دیگر کم داشت
من میماندم هفت ایستگاهی که لحظه شماری میکردم تمام شود
نمیدانم الان کجایی،
اما میدانم خانم "مهندسی" شدی برای خودت...
"مهندس" جانم؛
وقت کردی سری به ایستگاهِ قرارهایِ عاشقانه مان بزن!
۱۴۳
۰۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.