پارت ۹۷ : تو فکر بودم
پارت ۹۷ : تو فکر بودم
یک صدایی شنیدم . به خودم اومدم دیدم وی و جیمین با تعجب نگام میکردن و جونگ کوک به دیوار تکیه داده بود .
وی گفت : نایکا خوبی من : آره خوبم جیمین : داشتی می خندیدی که یک دفعه ساکت شدی من : رفتم تو فکر .
از گوشه چشمام به گوشیم نگا کردم .
جیمین هنوز نگام میکرد . نگاش کردم که گوشیم زنگ خورد . بدون اینکه نگا کنم جواب دادم : بله مامانم : سلام دیگه منم نمی شناسی من : خب شماره هارو که حفظ نیستم مامان : کجایی تو که الان اینقدر ساکته من : تو که برات مهم نبود من هستم یا نه .
وی گوشیو از دستم کشید بیرون خودش جواب داد گفتم : وی نهههه .
صداش زیاد بود برای همین میشنویدیم وی : ببخشید کاری داشتین مامان : تو کی هستی ؟؟؟ به دخترم دست نزن کثافت وی : دخترتون پیش منه و می مونه مامان : با چه جرعتی میگی پیشم می مونه وی : شما که از بچگی پیش دخترتون نبودی ..حالا چطوری میگم پیشم می مونه ...... وقتی خودش اومده ...... کسی رو نداشته که اومده مامان : خفه شو عوضی وی : متاسفم ولی دخترتون پیشم می مونه تا دوباره شما خرابش نکنید .
قطع کرد . شوکه بودم . گوشی جیمین پیامی اومد . با تعجب رفت تو اتاقش .
باقالی ها تموم شد و میخواستن برن تحویل بدن .
وی و کوکی رفتن .
رفتم سمت اتاق جیمین . باز کردم گفتم : جیمین منو تو تنهاییم
جیمین : خواهش میکنم برو بیرون من : چی !!
نگام کرد . بلند شد و گوشیشو داد دستم و خیلی عصبی نگام میکرد .
چی ؟؟ یک ویدیو که دختره میرقصه و بعد .....
بهش نگا کردم بلند گفت : تو توی این چیکار میکنی من : من نیستم که. با تعجب و عصبانیت گفت : تو نیستی !!!!!! من : تو چی فکر کردی من قدم کوتاه و موهام و رنگ کردم و یک لباس ناجور پوشیدم و رفتم بار ..... .
گوشی و دادم دستش و با ناراحتی کیفم و برداشتم رفتم بیرون و درم محکم بستم . تو آسانسور رفتم . در داشت بسته میشد که دوتا دست لاش اومد و درو باز کرد .جیمین .
اومد تو . به دیوار تکیه دادم . دوتا دستاشو روی دیوار گذاشت .
طبقه پارکینگ رو زد . داشت پایین میرفت که چراغ ها خاموش شد و آسانسور وایستاد .
ترسیدم .
چند بار پایین رفت که محکم بغل جیمین رفتم و جیغ زدم .
دستاشو روی سرم گذاشت و گفت : آروم دختر من اینجام تا وقتی که من هستم نمی زارم آسیب ببینی نایکا منو نگا کن .
ازش جدا شدم ولی نزدیکش بودم دستاشو روی فکم گذاشت که صدایی اومد .
دست راستشو و پشت سرم گذاشت و منو محکم بغل کرد .
چراغ ها روشن شد .
دوباره حرکت کرد و رفت پایین .
ازش جدا شدم .
تا به طبقه پارکینگ رسید فقط رفتم .
( جیمین )
به ماشین رسیدم ولی مثل اینکه نمیاد . رفتم پشتش و مچ دست راستش و گرفتم و آوردمش تو ماشین .
رفتیم . تو راه هیچی نگفت . خیالم از این که گفت خودش نبود راحت شد .
رسیدیم رفتیم تو خونه . هیچ حرفی نزد .
هنوز ناراحت بود .
یک صدایی شنیدم . به خودم اومدم دیدم وی و جیمین با تعجب نگام میکردن و جونگ کوک به دیوار تکیه داده بود .
وی گفت : نایکا خوبی من : آره خوبم جیمین : داشتی می خندیدی که یک دفعه ساکت شدی من : رفتم تو فکر .
از گوشه چشمام به گوشیم نگا کردم .
جیمین هنوز نگام میکرد . نگاش کردم که گوشیم زنگ خورد . بدون اینکه نگا کنم جواب دادم : بله مامانم : سلام دیگه منم نمی شناسی من : خب شماره هارو که حفظ نیستم مامان : کجایی تو که الان اینقدر ساکته من : تو که برات مهم نبود من هستم یا نه .
وی گوشیو از دستم کشید بیرون خودش جواب داد گفتم : وی نهههه .
صداش زیاد بود برای همین میشنویدیم وی : ببخشید کاری داشتین مامان : تو کی هستی ؟؟؟ به دخترم دست نزن کثافت وی : دخترتون پیش منه و می مونه مامان : با چه جرعتی میگی پیشم می مونه وی : شما که از بچگی پیش دخترتون نبودی ..حالا چطوری میگم پیشم می مونه ...... وقتی خودش اومده ...... کسی رو نداشته که اومده مامان : خفه شو عوضی وی : متاسفم ولی دخترتون پیشم می مونه تا دوباره شما خرابش نکنید .
قطع کرد . شوکه بودم . گوشی جیمین پیامی اومد . با تعجب رفت تو اتاقش .
باقالی ها تموم شد و میخواستن برن تحویل بدن .
وی و کوکی رفتن .
رفتم سمت اتاق جیمین . باز کردم گفتم : جیمین منو تو تنهاییم
جیمین : خواهش میکنم برو بیرون من : چی !!
نگام کرد . بلند شد و گوشیشو داد دستم و خیلی عصبی نگام میکرد .
چی ؟؟ یک ویدیو که دختره میرقصه و بعد .....
بهش نگا کردم بلند گفت : تو توی این چیکار میکنی من : من نیستم که. با تعجب و عصبانیت گفت : تو نیستی !!!!!! من : تو چی فکر کردی من قدم کوتاه و موهام و رنگ کردم و یک لباس ناجور پوشیدم و رفتم بار ..... .
گوشی و دادم دستش و با ناراحتی کیفم و برداشتم رفتم بیرون و درم محکم بستم . تو آسانسور رفتم . در داشت بسته میشد که دوتا دست لاش اومد و درو باز کرد .جیمین .
اومد تو . به دیوار تکیه دادم . دوتا دستاشو روی دیوار گذاشت .
طبقه پارکینگ رو زد . داشت پایین میرفت که چراغ ها خاموش شد و آسانسور وایستاد .
ترسیدم .
چند بار پایین رفت که محکم بغل جیمین رفتم و جیغ زدم .
دستاشو روی سرم گذاشت و گفت : آروم دختر من اینجام تا وقتی که من هستم نمی زارم آسیب ببینی نایکا منو نگا کن .
ازش جدا شدم ولی نزدیکش بودم دستاشو روی فکم گذاشت که صدایی اومد .
دست راستشو و پشت سرم گذاشت و منو محکم بغل کرد .
چراغ ها روشن شد .
دوباره حرکت کرد و رفت پایین .
ازش جدا شدم .
تا به طبقه پارکینگ رسید فقط رفتم .
( جیمین )
به ماشین رسیدم ولی مثل اینکه نمیاد . رفتم پشتش و مچ دست راستش و گرفتم و آوردمش تو ماشین .
رفتیم . تو راه هیچی نگفت . خیالم از این که گفت خودش نبود راحت شد .
رسیدیم رفتیم تو خونه . هیچ حرفی نزد .
هنوز ناراحت بود .
۶۶.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.