پارت ۹۹ : یک لباس سفید آستین بلند پوشیدم با یک شلوار لی .
پارت ۹۹ : یک لباس سفید آستین بلند پوشیدم با یک شلوار لی . همشون خسته بودن ولی بازم بیدار بودن . یک یا دو قل بازی کردیم و من باختم .
تنبیه ام این بود که آخرین پیامم رو نشون بدم . دعا میکرد جیمین و وی و جونگ کوک نباشه .
آران مین تا بود اولین نفر .
اوففففف . بعد از کلی باخت برد جونگ کوک و جین رفتن خوابیدن .
بازم بازی کردیم و جیمین مجبور بود بره بیرون چیپس بگیره .
بعد خوردن چیپس همه رفتن خوابیدن .
چقدر که خندیدم من .
بعد بیست دقیقه حاضر شدم . خواستم برم که وی جلوم و گرفت و دست راستشو روی در گذاشت و گفت : کجا ؟؟؟ من : عزیزم میخوام برم خونم وی : وایسا ببینم میخوای تنها بری من : پیاده میرم .
دستش و برداشت . توی دستش یک دستبند که اول اسمم روش بود رو گذاشتم و بغلش کردم . موهام و نوازش میکرد .
سرم و عقب بردم و لبامو و روی لباش گذاشتم .
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم و گفت : مراقب خودت باش جلو مردم اینجوری دلبری نکنیااااا تو فقط مال منی من : من مثل سگیم که باهاش دربیوفتن مردن ...... درون من رو فقط تو دیدی .
درو باز کردم و رفتم بیرون . وی دست چپشو جلو آورد و بهم دست داد .
من رفتم . ساعت هفت و نیم بود . تا رسیدم از پشت یکی صدام کرد : نایکا !!!! برگشتم و نگاش کردم .
جنیدال بود همسایه بالاییمون گفت : سلام خیلی وقته ندیدمت من : آره دلم تنگ شده بود برات نبودی مدتی جنیدال : آره خوب من پیش مامان بابام بودم من : چرا مگه چیزی شده جنیدال : آره خب من عاشق کسی شدم ولی شکست عشقی خوردم من : آه ببخشید ولی من باید زود برم متاسفم .
سریع از پله ها بالا رفتم .
( جنیدال )
منم پشت سرش رفتم بالا که یک مرد که ماسک سیاه زده بود سریع رفت بالا و پشت نایکا رفت . باهم رفتن تو و درو محکم بست . چند بار به در خورد و جیغی کشید .
رفتم خونم حتما عشقش اومده پیشش .
روز دهم
( جیهوپ )
قرار شد نایکا خودش بیاد . حاضر شدیم و به طرف کمپانی رفتیم . همه رفتن تو ولی من داشتم کفشم و میپوشیدم .
خواستم برم تو که تو رختکن دخترا جمع شده بودن و حرف میزدن .
داشتم گوش میکردم که چی میگن یکی بلند گفت : بچچچه هاا تو اینستا دید دیشب به یک دختر ۱۸ ساله تجاوز کردن اون یکی : آره حالا اسمش چی بود ؟؟؟؟؟ گفت : گفته ....... به دختری تجاوز شده اسمش ...... نایکاست اون گفت : بیچاره دختره .
تا شنیدم کتم و برداشتم و سریع رفتم سوار ماشین شدم . نایکا صبر کن میام .
رسیدم در خونه باز بود داشتم صداش میکردم که ناگهان ناله ای ارام و ضعیف از تو حموم اومد .
سریع به طرفش رفتم درو قفل بود .
مجبور شدم قفل و بشکنم . درو که باز کردم کف زمین خون بود و نایکا رو دیدم که رو زمین افتاده بود و بیهوش بود .
نفسم بالا نیومد . فقط زنگ زدم به دکتر و گفتم بیاد .
از تو درش آوردم و گذاشتمش رو تخت .
. چرا این جوری شد
تنبیه ام این بود که آخرین پیامم رو نشون بدم . دعا میکرد جیمین و وی و جونگ کوک نباشه .
آران مین تا بود اولین نفر .
اوففففف . بعد از کلی باخت برد جونگ کوک و جین رفتن خوابیدن .
بازم بازی کردیم و جیمین مجبور بود بره بیرون چیپس بگیره .
بعد خوردن چیپس همه رفتن خوابیدن .
چقدر که خندیدم من .
بعد بیست دقیقه حاضر شدم . خواستم برم که وی جلوم و گرفت و دست راستشو روی در گذاشت و گفت : کجا ؟؟؟ من : عزیزم میخوام برم خونم وی : وایسا ببینم میخوای تنها بری من : پیاده میرم .
دستش و برداشت . توی دستش یک دستبند که اول اسمم روش بود رو گذاشتم و بغلش کردم . موهام و نوازش میکرد .
سرم و عقب بردم و لبامو و روی لباش گذاشتم .
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم و گفت : مراقب خودت باش جلو مردم اینجوری دلبری نکنیااااا تو فقط مال منی من : من مثل سگیم که باهاش دربیوفتن مردن ...... درون من رو فقط تو دیدی .
درو باز کردم و رفتم بیرون . وی دست چپشو جلو آورد و بهم دست داد .
من رفتم . ساعت هفت و نیم بود . تا رسیدم از پشت یکی صدام کرد : نایکا !!!! برگشتم و نگاش کردم .
جنیدال بود همسایه بالاییمون گفت : سلام خیلی وقته ندیدمت من : آره دلم تنگ شده بود برات نبودی مدتی جنیدال : آره خوب من پیش مامان بابام بودم من : چرا مگه چیزی شده جنیدال : آره خب من عاشق کسی شدم ولی شکست عشقی خوردم من : آه ببخشید ولی من باید زود برم متاسفم .
سریع از پله ها بالا رفتم .
( جنیدال )
منم پشت سرش رفتم بالا که یک مرد که ماسک سیاه زده بود سریع رفت بالا و پشت نایکا رفت . باهم رفتن تو و درو محکم بست . چند بار به در خورد و جیغی کشید .
رفتم خونم حتما عشقش اومده پیشش .
روز دهم
( جیهوپ )
قرار شد نایکا خودش بیاد . حاضر شدیم و به طرف کمپانی رفتیم . همه رفتن تو ولی من داشتم کفشم و میپوشیدم .
خواستم برم تو که تو رختکن دخترا جمع شده بودن و حرف میزدن .
داشتم گوش میکردم که چی میگن یکی بلند گفت : بچچچه هاا تو اینستا دید دیشب به یک دختر ۱۸ ساله تجاوز کردن اون یکی : آره حالا اسمش چی بود ؟؟؟؟؟ گفت : گفته ....... به دختری تجاوز شده اسمش ...... نایکاست اون گفت : بیچاره دختره .
تا شنیدم کتم و برداشتم و سریع رفتم سوار ماشین شدم . نایکا صبر کن میام .
رسیدم در خونه باز بود داشتم صداش میکردم که ناگهان ناله ای ارام و ضعیف از تو حموم اومد .
سریع به طرفش رفتم درو قفل بود .
مجبور شدم قفل و بشکنم . درو که باز کردم کف زمین خون بود و نایکا رو دیدم که رو زمین افتاده بود و بیهوش بود .
نفسم بالا نیومد . فقط زنگ زدم به دکتر و گفتم بیاد .
از تو درش آوردم و گذاشتمش رو تخت .
. چرا این جوری شد
۴۲.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.