بیخیال اینکه نشد رو مبلای چوبی که بین کتابخونه پراز کتاب

بیخیال اینکه نشد رو مبلای چوبی که بین کتابخونه پراز کتاب و گلدونای همیشه سبزن زیر نور زرد محبوبمون لم‌بدیم و خدارو بخاطر خونه ، عشق ، آرامشمون شکر کنیم ؛
نشد رمزای این دنیای مرموز کشف کنیم و دست تو دست از خوشحالی بالا و پایین بپریم ؛
نشد صورتتُ از پشت نور آتیش تو شبای سرد زمستون کنار دریا ببینم ؛
نشد کتاباییُ که قول داده بودیم، تو آلاچیق کنار رودخونه برای هم بخونیم ؛
نشد همدیگرُ از شعر لبریز کنیم تا کنارت شاعرتر شم و کنارم شعرات از عشق بگن ؛
بیخیال همه نشدنا!
مهم روزایی بود که ساخته شدن
که فهمیدیم یه آدم یه گوشه این دنیای شلوغ تو دنیای خودش نزدیک به دنیای ما نفس میکشه
که روز و شبهایی حالمون با حالش خوب بود ،
که به رویاهامون نمیخندید چون عجیب نزدیک به رویاهای خودش بودن ،
که کنارش همه‌ی آدم بدای دنیارو فراموش کردیم همه رفتنارو از یاد بردیم و تونستیم تو چشماش نگاه کنیم و بگیم :
تو که یعنی رویایی وجود داشت...
مهم بودنت بود،حتی کم حتی کوتاه...
#دنیا_کاف
دیدگاه ها (۵)

صارمی :گفت : فراموشم کن !من در هیچ خیابانی با تو قدم نزدمزبا...

همیشه فکر میکردم یک‌روز خاص می‌خواهد ،یک اتفاق خاص ، یک لباس...

بهترین اعتیاددنیااعتیادبه باشگاهه🏯 اعتیادبه ضربه زدن💪 اعتیاد...

بعضی خستگیا قرار نیست هیچ وقت از تنت بره بیرون حالا هی خودتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط