پارت ۲ فیک جیمین
اخم کردیو رفتی توی اتاقتون ولی نگران بودی چون شب قرار بود با همون دوستت برین شام بیرون از اونجایی که اون تازه از کانادا اومده بود و یِ هفت هشت سالی بود که هم رو ندیده بودین نمیتونستی پیشنهادشو رد کنی.. ولی خب از یِ طرفم چون درد بِ فاک رفتن رو داری میکشی از نگفتن ب جیمین میترسیدی چونکه اگه نگی میفهمه و اینبار دیگه نابودت میکنه.
بعد از دَه دَقیقه کلنجار رفتن با خودت جیمین رو صدا کردی و همه ی ماجرا رو براش توضیح دادی
مکالمات بعد از گفتن ماجرا:::
ا.ت: خب جیمین فهمیدی؟
جیمین: اره ولی من میدونستم!
ا.ت: چی!!! از کجا من فقط تو یادداشت های موبایلم نوشته بودم.....
ا.ت: نکنه تو موبایل منو چک میککنی هآااااآآاآ
جیمین: اِإ خو چرا ناراحت میشی یعنی نباید بدونم با کیا میپری
انقدر بحث کردین تا اخرش تُ گفتی: اصن یِ مدت بامن حرف نزن تا بتونم این کار زشتی رو کِ کردی هضم کنم جیمین شییییییی
و از اتاق کردیش بیرون لباساتو عوض کردی و برای اینکه حرص اونو در بیاری اون لباس بازی رو کِ خودش برات گرفته بود رو پوشیدی
(عکس لباس ا.ت رو میزارم براتون تو پیج)
وقتی دیدت همونطور ک فکر میکردی حسابی حرصش در اومد. اومد کنارت و گفت: ببین نزار امشبو س#ک#س#ی
ترین شب عمرت کنم گمشو اون لباسو در بیار)
با دستات پسش زدی و گفتی: اقای پارک جیمین شی من ی قرار خیلی مهم دارم و باید برم.
از همه خداحافظی کردی و رفتی سوار ماشین جونیونگ شدی
جیمینم زیر لب با خودش گفت: وقتی امشب زیر دستام ناله دادی حالیت میشه ک نباید سرب سر من میزاشتی خانم ا.ت
خب چطور بود
بعد از دَه دَقیقه کلنجار رفتن با خودت جیمین رو صدا کردی و همه ی ماجرا رو براش توضیح دادی
مکالمات بعد از گفتن ماجرا:::
ا.ت: خب جیمین فهمیدی؟
جیمین: اره ولی من میدونستم!
ا.ت: چی!!! از کجا من فقط تو یادداشت های موبایلم نوشته بودم.....
ا.ت: نکنه تو موبایل منو چک میککنی هآااااآآاآ
جیمین: اِإ خو چرا ناراحت میشی یعنی نباید بدونم با کیا میپری
انقدر بحث کردین تا اخرش تُ گفتی: اصن یِ مدت بامن حرف نزن تا بتونم این کار زشتی رو کِ کردی هضم کنم جیمین شییییییی
و از اتاق کردیش بیرون لباساتو عوض کردی و برای اینکه حرص اونو در بیاری اون لباس بازی رو کِ خودش برات گرفته بود رو پوشیدی
(عکس لباس ا.ت رو میزارم براتون تو پیج)
وقتی دیدت همونطور ک فکر میکردی حسابی حرصش در اومد. اومد کنارت و گفت: ببین نزار امشبو س#ک#س#ی
ترین شب عمرت کنم گمشو اون لباسو در بیار)
با دستات پسش زدی و گفتی: اقای پارک جیمین شی من ی قرار خیلی مهم دارم و باید برم.
از همه خداحافظی کردی و رفتی سوار ماشین جونیونگ شدی
جیمینم زیر لب با خودش گفت: وقتی امشب زیر دستام ناله دادی حالیت میشه ک نباید سرب سر من میزاشتی خانم ا.ت
خب چطور بود
۱۰.۰k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.