پارت ۵۸
پارت ۵۸
جونگ کوک: داشتیم راه میرفتیم و من همینجوری داشتم میبردمش به مقصدمون داخل پارک یه شهربازی بود رفتیم اونجا
اریکا: جونگ کوک چرا هیچکس نیست چرا همچی خاموشه ؟؟؟
اون چیه؟برق میزنه
این...این حلقس؟؟؟؟
جونگ کوک: اریکا عشقم مال من میشی خانم جئون جونگ کوک میشی؟؟؟میای یه عمر درکنار هم زندگی کنیم؟؟؟؟
اریکا: باورم نمیشه مثل یه رویاس........اره معلومه که قبول میکنم من یه عمر منتظر همچین روزی بودم
بعدش جونگ کوک حلقه رو دست اریما میکنه و بلند میشه بغلش میکنه و سه در میچرخوندش
جیهیو: خب تهیونگ میدونم خیلی اتفاق افتاده اریکا بهم گفت تو وقتی من کما بودم سیگار میکشیدید الانم میکشی درسته؟؟!؟
تهیونگ: خب انقدر ناراحت بودم این شکل شدم
جیهیو: لطفا بخاطر من سیگارو کنار بزارش
تهیونگ: اما.....
جیهیو: اما بی اما همینکه گفتم
تهیونگ: باشه تلاش میکنم
بیا بریم خونمون
جیهیو: باشه بزار به اریکا بگم
تهیونگ: نمیخواد اونا میدونن
جیهیو:(یا محمد میخواد منو ببره خونه؟؟؟؟واییی خدایا خودت کمک کن) اها باشه بریم
جیهیو: بعد نیم ساعت رسیدیم خونه و رفتیم داخل همجا تاریک بود
تهیونگ: این خونه جدیدمونه
جیهیو: ورا برقا خاموشه
یهو برقا روشن شد و رو دیوار به صورت برجسته با لامپ نوشته بودن مال من میشی همجا تزیین شده بود و زیر پامون پر بادکنک های قرمز بود
تهیونگ: خانم جیهیو با من ازدواج میکنی؟؟؟؟؟؟؟
جیهیو: یهو یه حلقه گرفت سمتم داشتم بال درمیاوردم
بعد سی ثانیه مکث گفتم بلهههههه
تهیونگ: حلقه رو دستش کردم و بلند شدم بغلش کردم و از لب بوسیدمش
جیهیو: خیلی خوشحال شدم مرسی تهیونگ شی
تهیونگ: حالا برو لباساتو عوض کن
جیهیو: باشههه😀😀😀
رفتم از پله ها بالا و در اتاق و باز کردم و یهو از سقف گل رز بارید و جلوم یه لباس عروس بود و روی میز یه دسته گل خیلی خوشگل از خوشحالی جیغ زدم و گفتم تهیونگگگ رفتم پایین با یکی منده از پله ها رسیدم دیدم تهیونگ لباس دامادی پوشیده و یه لبخند خیلی زیبا به لبشه
تهیونگ: الان بیشتر خوشحال شدی نه؟؟؟
جیهیو: بیشتر از چیزی که فکر کنی
تهیونگ: حالا برو لباستو بپوش و بیا
منتظرتم
جیهیو: باشه...الان میرم
لایک کنید کامنتم بزارید💜💚💛💟💟💟💟
جونگ کوک: داشتیم راه میرفتیم و من همینجوری داشتم میبردمش به مقصدمون داخل پارک یه شهربازی بود رفتیم اونجا
اریکا: جونگ کوک چرا هیچکس نیست چرا همچی خاموشه ؟؟؟
اون چیه؟برق میزنه
این...این حلقس؟؟؟؟
جونگ کوک: اریکا عشقم مال من میشی خانم جئون جونگ کوک میشی؟؟؟میای یه عمر درکنار هم زندگی کنیم؟؟؟؟
اریکا: باورم نمیشه مثل یه رویاس........اره معلومه که قبول میکنم من یه عمر منتظر همچین روزی بودم
بعدش جونگ کوک حلقه رو دست اریما میکنه و بلند میشه بغلش میکنه و سه در میچرخوندش
جیهیو: خب تهیونگ میدونم خیلی اتفاق افتاده اریکا بهم گفت تو وقتی من کما بودم سیگار میکشیدید الانم میکشی درسته؟؟!؟
تهیونگ: خب انقدر ناراحت بودم این شکل شدم
جیهیو: لطفا بخاطر من سیگارو کنار بزارش
تهیونگ: اما.....
جیهیو: اما بی اما همینکه گفتم
تهیونگ: باشه تلاش میکنم
بیا بریم خونمون
جیهیو: باشه بزار به اریکا بگم
تهیونگ: نمیخواد اونا میدونن
جیهیو:(یا محمد میخواد منو ببره خونه؟؟؟؟واییی خدایا خودت کمک کن) اها باشه بریم
جیهیو: بعد نیم ساعت رسیدیم خونه و رفتیم داخل همجا تاریک بود
تهیونگ: این خونه جدیدمونه
جیهیو: ورا برقا خاموشه
یهو برقا روشن شد و رو دیوار به صورت برجسته با لامپ نوشته بودن مال من میشی همجا تزیین شده بود و زیر پامون پر بادکنک های قرمز بود
تهیونگ: خانم جیهیو با من ازدواج میکنی؟؟؟؟؟؟؟
جیهیو: یهو یه حلقه گرفت سمتم داشتم بال درمیاوردم
بعد سی ثانیه مکث گفتم بلهههههه
تهیونگ: حلقه رو دستش کردم و بلند شدم بغلش کردم و از لب بوسیدمش
جیهیو: خیلی خوشحال شدم مرسی تهیونگ شی
تهیونگ: حالا برو لباساتو عوض کن
جیهیو: باشههه😀😀😀
رفتم از پله ها بالا و در اتاق و باز کردم و یهو از سقف گل رز بارید و جلوم یه لباس عروس بود و روی میز یه دسته گل خیلی خوشگل از خوشحالی جیغ زدم و گفتم تهیونگگگ رفتم پایین با یکی منده از پله ها رسیدم دیدم تهیونگ لباس دامادی پوشیده و یه لبخند خیلی زیبا به لبشه
تهیونگ: الان بیشتر خوشحال شدی نه؟؟؟
جیهیو: بیشتر از چیزی که فکر کنی
تهیونگ: حالا برو لباستو بپوش و بیا
منتظرتم
جیهیو: باشه...الان میرم
لایک کنید کامنتم بزارید💜💚💛💟💟💟💟
۶۳.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.