پارت ۱۴
...
صدای باز شدن دره اتاقم تنها صدایی بود که توی فضای ساکت عمارت احساس میکردم. آروم رفتم طرف پله ها به دره اتاقا نگاهی انداختم. نزدیک پنج یا شیش تا در توی راهرو بود. همهی درآ سفید بودن جز دره ته راهرو.
کنجکاو شدم. رفتم سمت در، نیمه باز بود یکم درو هل دادم خبری از کسی نبود واسه همین وارد شدم.
یه اتاق خیلی بزرگ با یه سبک دارک.
فکر کنم اتاق جونگ کوک باشه نه؟
فرصت خوبیه یا باید برگردم بیرون؟
یکم دوروبر اتاقو نگاه کردم، یه قاب عکس روی میز کنار تختش بود که خوابونده بودش کسی نبینه.
رفتم سمتش برش دارم.
: چیکار داری میکنی؟
از ترس بجای اینکه توی صورتش نگاه کنم فقط دستامو گذاشتم روی گوشام تا صداشو نشنوم بعد سریع رفتم طرف در ولی دستمو گرفت نتونستم برم بیرون...
جونگ کوک: کجا فرار میکنی؟
ات: ولم کننن
جونگ کوک: از چی میترسی؟!
ات: گفتم ولم کننن...هق....
تهیونگ: اینجا چخبره؟ ات چرا گریه میکنی؟
جونگ کوک: بجای عذرخواهی کردنشه
تهیونگ: مگه چیشده؟
جونگ کوک: هیچی
منو از اتاق برد بیرون
جونگ کوک: آروم باش دیگه من الان کاریت دارم؟
ات: هق...هق...نمی...هق...خواستم...هق
جونگ کوک: نمیخواستی چی؟
ات:...هق...که...فکر کنی فظ..لم..هق
جونگ کوک: از حرفت چیزی فهمیدی؟
تهیونگ: فکر کنم گفت نمیخواستم فکر کنی فضولم
ات:(گریه های شدید تر)
جونگکوک: هعی...چرا باید همچین فکری کنم؟
ات: خب بی اجازه رفتم توی اتاقت...هق...
سرمو چسبوند به سینش
جونگ کوک: اشکال نداره. منم بودم همین کارو میکردم.ولی دیگه تکرار نشه
ویو جونگ کوک
تهیونگ: احساس نمیکنین زیادی بهم نزدیک شدین؟💅👀
ات یهو به خودش اومد و ازم جدا شد.
چشم غورهای برای تهیونگ رفتم
ات: ببخشید.(سرشو انداخت پایین)
جونگ کوک: بس کن دیگه به این کلمه آلرژی پیدا کردم
تهیونگ: بریم دیگه پایین
__________________________
-----------
#fake
صدای باز شدن دره اتاقم تنها صدایی بود که توی فضای ساکت عمارت احساس میکردم. آروم رفتم طرف پله ها به دره اتاقا نگاهی انداختم. نزدیک پنج یا شیش تا در توی راهرو بود. همهی درآ سفید بودن جز دره ته راهرو.
کنجکاو شدم. رفتم سمت در، نیمه باز بود یکم درو هل دادم خبری از کسی نبود واسه همین وارد شدم.
یه اتاق خیلی بزرگ با یه سبک دارک.
فکر کنم اتاق جونگ کوک باشه نه؟
فرصت خوبیه یا باید برگردم بیرون؟
یکم دوروبر اتاقو نگاه کردم، یه قاب عکس روی میز کنار تختش بود که خوابونده بودش کسی نبینه.
رفتم سمتش برش دارم.
: چیکار داری میکنی؟
از ترس بجای اینکه توی صورتش نگاه کنم فقط دستامو گذاشتم روی گوشام تا صداشو نشنوم بعد سریع رفتم طرف در ولی دستمو گرفت نتونستم برم بیرون...
جونگ کوک: کجا فرار میکنی؟
ات: ولم کننن
جونگ کوک: از چی میترسی؟!
ات: گفتم ولم کننن...هق....
تهیونگ: اینجا چخبره؟ ات چرا گریه میکنی؟
جونگ کوک: بجای عذرخواهی کردنشه
تهیونگ: مگه چیشده؟
جونگ کوک: هیچی
منو از اتاق برد بیرون
جونگ کوک: آروم باش دیگه من الان کاریت دارم؟
ات: هق...هق...نمی...هق...خواستم...هق
جونگ کوک: نمیخواستی چی؟
ات:...هق...که...فکر کنی فظ..لم..هق
جونگ کوک: از حرفت چیزی فهمیدی؟
تهیونگ: فکر کنم گفت نمیخواستم فکر کنی فضولم
ات:(گریه های شدید تر)
جونگکوک: هعی...چرا باید همچین فکری کنم؟
ات: خب بی اجازه رفتم توی اتاقت...هق...
سرمو چسبوند به سینش
جونگ کوک: اشکال نداره. منم بودم همین کارو میکردم.ولی دیگه تکرار نشه
ویو جونگ کوک
تهیونگ: احساس نمیکنین زیادی بهم نزدیک شدین؟💅👀
ات یهو به خودش اومد و ازم جدا شد.
چشم غورهای برای تهیونگ رفتم
ات: ببخشید.(سرشو انداخت پایین)
جونگ کوک: بس کن دیگه به این کلمه آلرژی پیدا کردم
تهیونگ: بریم دیگه پایین
__________________________
-----------
#fake
- ۶۵.۰k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط