دزد فرشته
☆----دزد فرشته----☆
#تکپارتی#چندپارتی#رمان#سناریو
#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فلیکس#سونگمین#جونگین
#رمان#مافیایی#لینو#استری #تکپارتی
• #Part_7
خانمه جلو در ی اتاق وایساد درو باز کردو رفتم داخل ی اتاق با تم سفیدوصورتی کمرنگ ی تخت دونفره که وسط اتاق بود دوتا پاتختی که بغلش بودن ی میز ارایش سفید و صندلی صورتی کمد سفیدو...
رفتم توی اتاق و درو بستم اروم رفتم روی تخت نشستم معلومه اتاق ی دختره رفتم درکمدو باز کردم و کلی لباسای دخترونه و نو که مارکشونم کنده نشده بود ی تاپ شلوارک از بینشون برداشتم پوشیدمو روی تخت دراز کشیدم
تا سرمو گذاشتم روی بالشت خوابم برد با صدای در زدن از خواب بیدار شدم که همون خانمه اومد داخل
∆بیابیرون باید بری اتاق اقا کارت داره
+همراه خانمه رفتیم به همون اتاق قبلیه درو باز کرد دیدم همون مرده روی کاناپه نشسته ی مرده دیگه هم روبه روش نشسته
اروم سلامی کردم که اون مرده که تاحالا ندیده بودمش سرتکون داد
-بیا بشین
رفتم نشستم رو کاناپه و نگاهشون میکردم مینهو سرشو اورد بالا و نگاهم کرد
اون مرده که فکر کنم دوستش بود شروع کرد به حرف زدن
~بچه ها برام توضیح دادن چی شده مثل اینکه مینهو حالش مساعد نبوده و دکترمونم مشکلی براش پیش اومده بود نتونسته بیاد و دکتر دیگه ای هم در دسترس نبوده
به مینهو نگاهی انداختم لامصب چشاش خیلی جذاب بود داشتب هم خیره میشد تـ افکارات و خیالات خودم بودم که اون مرده دوباره ادامه داد
~برای همین مجبورشدن همچین کاریو بکنن معذرت میخوام اگر ترسیدی یا اتفاقی افتاد
•----<>✨️♥️<>----•
#تکپارتی#چندپارتی#رمان#سناریو
#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فلیکس#سونگمین#جونگین
#رمان#مافیایی#لینو#استری #تکپارتی
• #Part_7
خانمه جلو در ی اتاق وایساد درو باز کردو رفتم داخل ی اتاق با تم سفیدوصورتی کمرنگ ی تخت دونفره که وسط اتاق بود دوتا پاتختی که بغلش بودن ی میز ارایش سفید و صندلی صورتی کمد سفیدو...
رفتم توی اتاق و درو بستم اروم رفتم روی تخت نشستم معلومه اتاق ی دختره رفتم درکمدو باز کردم و کلی لباسای دخترونه و نو که مارکشونم کنده نشده بود ی تاپ شلوارک از بینشون برداشتم پوشیدمو روی تخت دراز کشیدم
تا سرمو گذاشتم روی بالشت خوابم برد با صدای در زدن از خواب بیدار شدم که همون خانمه اومد داخل
∆بیابیرون باید بری اتاق اقا کارت داره
+همراه خانمه رفتیم به همون اتاق قبلیه درو باز کرد دیدم همون مرده روی کاناپه نشسته ی مرده دیگه هم روبه روش نشسته
اروم سلامی کردم که اون مرده که تاحالا ندیده بودمش سرتکون داد
-بیا بشین
رفتم نشستم رو کاناپه و نگاهشون میکردم مینهو سرشو اورد بالا و نگاهم کرد
اون مرده که فکر کنم دوستش بود شروع کرد به حرف زدن
~بچه ها برام توضیح دادن چی شده مثل اینکه مینهو حالش مساعد نبوده و دکترمونم مشکلی براش پیش اومده بود نتونسته بیاد و دکتر دیگه ای هم در دسترس نبوده
به مینهو نگاهی انداختم لامصب چشاش خیلی جذاب بود داشتب هم خیره میشد تـ افکارات و خیالات خودم بودم که اون مرده دوباره ادامه داد
~برای همین مجبورشدن همچین کاریو بکنن معذرت میخوام اگر ترسیدی یا اتفاقی افتاد
•----<>✨️♥️<>----•
- ۵.۴k
- ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط