دزد فرشته
☆-----دزد فرشته-----☆
#تکپارتی#چندپارتی#رمان#سناریو
#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فلیکس#سونگمین#جونگین
• #Part_9
_گفتماینجا چه غلطی میکنی
§چقد خشن اومدم رفیق قدیمیو ببینم جرم کردم؟
_دوتامون خوب میدونیم که برای این کار نیومدی کارتو زود بگو گمشو از اینجا بیرون کلی کار دارم وقت ندارم وایسم به مزخرفات تو گوش بدم
ویو ا. ت: مرده سرشو اورد بالا تا چیزیبگه که باهم چشم تو چشم شدیم
نیشخندی زد و گفت
§مثل اینکه بدموقع اومدم مهمون داشتی
با سر به ا. ت اشاره کرد
ویو ا. ت:
مینهو با اون مرده که گفت توی اتاق بمونم دوتاشون هم زمان برگشتن سمت من
و منی که عین سکته ای یا با ی لبخند ضایع نگاشون میکردم
مشت شدن دستای مینهورو دیدم که چنان فشار میداد کم مونده بود انگشتاش بشکنن
اون اقاعه که باهم چشم تو چشم شدیم با لبخند مسخره ای گفت
§ چرا اونجا وایسادی بیا پایین اشنا شیم تو هم حتما یکی از دوست دخترای مینهویی
یواش درو بازکردم رفتم بیرون که مینهو گفت همونجا وایسا با صدای عربده اش لرز کردم
رو کرد به اون مرده و با صدای بلند گفت
_بنال چی میخوای یا گمشو بیرون
مرده با ی پوزخند که گوشه ی لبش بود گفت
& مدارک مربوط به محموله رو میخوام و میدونی که اگر ندی چی میشه
مینهو که معلوم بود به زور خودشو نگه داشته تا ی مشت نخوابونه تو گوشش اون مرده غرید
_مگه اینکه مدارکو توی خوابت ببینی حالام برو هرگوهی که میخوای بخور
مرده که انگار از وضعیت پیش اومده خوشش اومده بود با ی نیشخند گفت
§عه خواب چرا تو واقعیت میبینیم در ضمن با سربه من اشاره کرد مراقب این خانوم کوچولو باش چشمم گرفتش
•------<>✨️🥂<>-----•
#تکپارتی#چندپارتی#رمان#سناریو
#چان#لینو#چانگبین#هیونجین#هان#فلیکس#سونگمین#جونگین
• #Part_9
_گفتماینجا چه غلطی میکنی
§چقد خشن اومدم رفیق قدیمیو ببینم جرم کردم؟
_دوتامون خوب میدونیم که برای این کار نیومدی کارتو زود بگو گمشو از اینجا بیرون کلی کار دارم وقت ندارم وایسم به مزخرفات تو گوش بدم
ویو ا. ت: مرده سرشو اورد بالا تا چیزیبگه که باهم چشم تو چشم شدیم
نیشخندی زد و گفت
§مثل اینکه بدموقع اومدم مهمون داشتی
با سر به ا. ت اشاره کرد
ویو ا. ت:
مینهو با اون مرده که گفت توی اتاق بمونم دوتاشون هم زمان برگشتن سمت من
و منی که عین سکته ای یا با ی لبخند ضایع نگاشون میکردم
مشت شدن دستای مینهورو دیدم که چنان فشار میداد کم مونده بود انگشتاش بشکنن
اون اقاعه که باهم چشم تو چشم شدیم با لبخند مسخره ای گفت
§ چرا اونجا وایسادی بیا پایین اشنا شیم تو هم حتما یکی از دوست دخترای مینهویی
یواش درو بازکردم رفتم بیرون که مینهو گفت همونجا وایسا با صدای عربده اش لرز کردم
رو کرد به اون مرده و با صدای بلند گفت
_بنال چی میخوای یا گمشو بیرون
مرده با ی پوزخند که گوشه ی لبش بود گفت
& مدارک مربوط به محموله رو میخوام و میدونی که اگر ندی چی میشه
مینهو که معلوم بود به زور خودشو نگه داشته تا ی مشت نخوابونه تو گوشش اون مرده غرید
_مگه اینکه مدارکو توی خوابت ببینی حالام برو هرگوهی که میخوای بخور
مرده که انگار از وضعیت پیش اومده خوشش اومده بود با ی نیشخند گفت
§عه خواب چرا تو واقعیت میبینیم در ضمن با سربه من اشاره کرد مراقب این خانوم کوچولو باش چشمم گرفتش
•------<>✨️🥂<>-----•
- ۴.۵k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط