از خواب برگشتم به تنهایی

از خواب برگشتم به تنهایی
پل میزنم از تو به بیماری
چشمامو می بندمو میبینم
دنیارو باچشم تو می بینم
دنیای من باعشق درگیره
عشقی که تو نباشی می ممیره
عشقی که تو دست تو افتاده
عشقی که به دست من افتاده
تو مثل من رویاتو می بافی
بادست من موهاتو میبافی
خورشید باچشمات روشن کن
یک شب ماه رو قسمت من کن
من پشت این پنجره میشینم
بارون تو چشمای تو میبنم
عیبی نداره چشمتو وا کن
عیبی نداره باز غمگینم
بازی نکن باقلب داغونم
من اخر این بازی میدونم
حیفه بخوایم از هم جدا باشیم
من خیلی وقته باتو هم خونم
دیدگاه ها (۲)

تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی تو بارون نموندی که د...

غم مرا می بوسد به آغوش اش می فشارد زود به زود نگران ام می شو...

‌صافی آب مرا یادتو انداخت رفیق...تو دلت سبز...لبت سرخ...چراغ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط