داده ام دل به تماشای نگاه تو عجیب

داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیب
می دهد چشمِ تو هر بار مرا سخت فریب

به تو بخشیده خداوند در آن صورتِ ماه
منبعِ جاذبه در مرکزِ آن چشمِ نجیب

کسری از ثانیه لبخندِ تو پیچید به شهر
شده سیمایِ تو بر چهره یِ مهتاب رقیب

مثل آدم شده ام بنده یِ حوّاییِ تو
من و زیبایی و بیتابیِ از چیدنِ سیب

شیوه ی خنده ات آرامشِ احوالِ مرا
زیر و رو کرده به یک حالتِ بسیار مهیب

نا امیدی و غمِ دوری و دلتنگی و عشق
شده در دست من از مهرِ تو اینگونه نصیب

می دهی جان به من دلشده، یا می کُشی ام؟
که تو هم دردی و بیماری و هم شخص طبیب

محمد بیباک
۱۲/۸/۹۵
دیدگاه ها (۱۹)

از "تو" برای من، تنها یک نام مانده استیک نام کوچک...و من، تم...

این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خوردهمرد رندی که رکب های فراو...

چشمان تو شعرند و لب های تو آهنگاینگونه نبودست لب و چشم هماهن...

کی میرسم به لذت در خواب دیدنتسخت است سخت از لب مردم شنیدنت ه...

عکس مذهبی حضرت زهرا

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط