این منم خون جگر از بد دوران خورده

این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خورده
مرد رندی که رکب های فراوان خورده !

غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده !

عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند ،
شاعری که همه ی عمر غمِ نان خورده ؟

چه به روز غزل آمد که همه منزوی اند
قرعه بر معرکه ی معرکه گیران خورده

دشتمان گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده !

جرم من ، فاشِ مگوهاست وَ حکمم سنگین
چه کند شاهدِ سوگند به قرآن خورده ؟

شعر هم عقل ندارد که در این شهرِ شعور ،
گذرش بر من دیوانه ی دوران خورده ... !
#محمدبیباک
۱۲/۸/۹۵
دیدگاه ها (۴۱)

موجود بی آزاری هستمکار می کنم ، قصه می خوانمشعر می نویسم ......

ادعای عشق دارم ، لعنتی ، بازی که نیست !زندگی فالوده اعلای شی...

از "تو" برای من، تنها یک نام مانده استیک نام کوچک...و من، تم...

داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیبمی دهد چشمِ تو هر بار مرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط