از تو برای من تنها یک نام مانده است

از "تو" برای من، تنها یک نام مانده است
یک نام کوچک...
و من، تمام این سالها
با نام کوچک "تو"، بزرگ شده ام...

صادقانه اگر بگویم برایت، خلاصه اش این است:
"تو" مرد حسودی بودی ...
همه داشته هام را با خودت بردی که نداشته باشم:
چشم هات را
آن چهره ی اخموی مردانه را
و از همه مهم تر
صدای خنده هات،
و من چقدر این خنده هات را خندیده بودم...

اینک
از "تو" برای من، تنها یک نام مانده است
یک نام کوچک ...
که با همه ی کوچکی اش،
تنهایی مرا عجیب بزرگ میکند...
بیا و ببخش مرا،
خطا گفتم اصلا،
بی خیال تمام این گله گذاری ها،

دستهام را به دستت بده،
آفرین گناه دارم...
بدون دستهات
ببین چقدر دست تنهام؟!


محمد بیباک
۱۲/۸/۹۵
دیدگاه ها (۲۵)

این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خوردهمرد رندی که رکب های فراو...

موجود بی آزاری هستمکار می کنم ، قصه می خوانمشعر می نویسم ......

داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیبمی دهد چشمِ تو هر بار مرا...

چشمان تو شعرند و لب های تو آهنگاینگونه نبودست لب و چشم هماهن...

نامه طرفداری من به هیسونگ برای تولدش 🥰🤧❤️✨ :ترجمه : تولدت مب...

رسم زندگی

تکپارتی عاشقتم اِلف کوچولوی من ~ پسره ی احمق با اون خنده های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط