سلامش می کنم، او چهره پنهان می کند هر شب..
سلامش میکنم، او چهره پنهان میکند هر شب..
دلم را مثل گیسویش؛ پریشان میکند هر شب..
رخش مانند مه زیبا، لبش مست و هوسآلود..
دو چشمم را ؛ولی از غصه گریان میکند هر شب..
غزل گفتم برای او، برای چشم زیبایش..
پس از خواندن؛ ولی لعنت به شیطان میکند هر شب..
چرا با من سرِ؛ کین دارد این زیبای افسونگر!
مرا پس میزند، قصد خیابان میکند هر شب..
خیابانهای شهرم را ؛به شوقش جستجو کردم..
ز بیمهری دلم؛ را مثل زندان میکند هر شب..
دل نامرد من: دست از سرِ من برنمیدارد..
شروع هرگز نکردم، یاد پایان میکنم هر شب..
دلِ گیسو؛سپیدِ پیر، چروکین صورتِ غمگین..
چو طفلی پرشرر؛ یاد دبستان میکند هر شب..
کنارم نیست او گاهی، به یادش شعر میگویم..
مه من خویش، رادر شعر، مهمان میکند هر شب.. ❄️
سلامش میکنم، او چهره پنهان میکند هر شب..
دلم را مثل گیسویش؛ پریشان میکند هر شب..
رخش مانند مه زیبا، لبش مست و هوسآلود..
دو چشمم را ؛ولی از غصه گریان میکند هر شب..
غزل گفتم برای او، برای چشم زیبایش..
پس از خواندن؛ ولی لعنت به شیطان میکند هر شب..
چرا با من سرِ؛ کین دارد این زیبای افسونگر!
مرا پس میزند، قصد خیابان میکند هر شب..
خیابانهای شهرم را ؛به شوقش جستجو کردم..
ز بیمهری دلم؛ را مثل زندان میکند هر شب..
دل نامرد من: دست از سرِ من برنمیدارد..
شروع هرگز نکردم، یاد پایان میکنم هر شب..
دلِ گیسو؛سپیدِ پیر، چروکین صورتِ غمگین..
چو طفلی پرشرر؛ یاد دبستان میکند هر شب..
کنارم نیست او گاهی، به یادش شعر میگویم..
مه من خویش، رادر شعر، مهمان میکند هر شب.. ❄️
۹۱۱
۱۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.