پارت هشتم رمان ماه عسل
پارت هشتم رمان ماه عسل
هست که نمی گی یا نمی خوای
بگی؟
من: چرا نگم؛ من بجز شما کس
دیگری رو ندارم که باهاش حرف
بزنم؛ هرکاری می کنم که فراموشی
خودم رو فراموش بکنم؛ باز
نمی شه؛ هی تو دلم سوال هست؛
من کی هستم؟ مامان و بابای واقعی
من کی هستن؟ چرا اونجا اوفتاده
بودم؟ اخه چرا باید این اتفاق
واسه من بیوفته٠؟
سوزان اهی می کشه وبه من
می گه: نمی دونم دخترم من هم
مثل تو؛ گیجم و واسه خودم
سوال؛ دیشب باپدرت حرف می زدم
راجبه همین موضوع ولی واقعا
مطمعن نشدیم چرا؟
درهمین حال به منزل می رسیم
واز ماشین پیاده
#ملیحه
هست که نمی گی یا نمی خوای
بگی؟
من: چرا نگم؛ من بجز شما کس
دیگری رو ندارم که باهاش حرف
بزنم؛ هرکاری می کنم که فراموشی
خودم رو فراموش بکنم؛ باز
نمی شه؛ هی تو دلم سوال هست؛
من کی هستم؟ مامان و بابای واقعی
من کی هستن؟ چرا اونجا اوفتاده
بودم؟ اخه چرا باید این اتفاق
واسه من بیوفته٠؟
سوزان اهی می کشه وبه من
می گه: نمی دونم دخترم من هم
مثل تو؛ گیجم و واسه خودم
سوال؛ دیشب باپدرت حرف می زدم
راجبه همین موضوع ولی واقعا
مطمعن نشدیم چرا؟
درهمین حال به منزل می رسیم
واز ماشین پیاده
#ملیحه
۵.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.