سیلام اومدم با رمان
سیلام اومدم با رمان
✮ستارگان عاشق✮
پارت②⑥
❈هیومین❈
خیلی خوشحال به بکهیون نگاه کردم.لبخند زد.تند تند کفشامو در اوردمو رفتم تو.
همگی گفتن:سلام هیومین. خندیدمو بهشون نگاه کردم
دخترا نشسته بودن زمین.چون تعداد مبلا کم بود.رو یه مبل ۴ نفر بازور خودشونو جا کرده بودن.جیونو بورام با دمشون گردو میشکستن.جیون و کای باهم رفتن اتاق منو جیون._به وسایلم دست نزنیناااا.تاعو دستم کشید. پرت شدم رو زمین،سهون پوکر به تاعو نگاه کرد._چرا اومدین اینجا؟ سوهو:خیلی نامردی هیومین _چرا؟ لی:به ما نگفتی هفته بعد عروسیته. بورام:لوهان پاشو من و توهم بریم. اون دوتا هم رفتن بالا. کیوری:خوب پیداشون کردی؟زودبرگشتی با ناراحتی گفتم _آره سهون:خوب چیشد؟ _حاضر نیس بیاد البته حق داره چون زندگی ای که الان داره رو از دست میده. چن:بهش التماس کردی؟ _اوهوم. سهون خیلی ناراحتو عصبانی شده بود
سهون:پس قولی که اونروز دادی رو باید عمل کنی. یکم نگاش کردم یعنی باید خوانندگیو بزارم کنار.اما اون الان ستاره جهانیه حیف میشه که از خوانندگی دست بکشه. چان و بک:چه قولی؟ سهون:هیونگ خصوصیه.
اون چهارتا اومدن پایین.جیون:بدویین بگیییییین
_من باید خوانندگیو بزارم کنار و باهاش فرار کنم. چشمای همه گرد شد.
کای:نباید این تنها راه باشه سهون:ولی این تنها راهه شیو:ینی میخوای از اکسوهم بری. کریس:احمقانه س. بلاخره کریسم یه حرفی زد.
سوهو:بس کنید این خنگ بازیا رو تموم کنید.هیومین تو فقط به خاطر حرف پدرت باید بله بگی._نه یه تعهده. دی او:بدو بیارش جیون رفت سمت اتاقم.سریع اومدشو برضگه رو داد دست سوهو
با صدای بلند گفت: ۱به خودم آسیب نمیزنم
۲سر مراسم عروسی با ییم شی وون حاضر میشم
۳ قسم میخورم این دو مورد بالا رو انجام بدم.
تاعو:وای چقد غم انگیز. سوهو چند دیقه به برگه خیره شد.همه تو فکر بودن.
سوهو:وااااای باورم نمیشه هیومیییین ایولللللل
همه با تعجب نگاش کردیم.
سوهو:تو فقط باید سر مجلس عروسی حاضرشی نیازی به بله گفتن نیس.
_چ....چی؟ سوهو:تو تعهد گفتی که باید سر مجلس حاضر بشم.و نگفتی که باید باهاش ازدواج کنم یا زندگی کنم.همه پریدن رو سر و کله ی سوهو.نزدیک بود از خوشحالی بال دربیارم
★ته یون★
به درخواست سوهو اومده بودم به یه کافی شاپ چون اجاره ش کرده بود کسی نبود.یه پیام اومد.نگاش کردم
(ته یون میتونی یه لحظه بیای بیرون)
بلند شدم اومدم بیرون.همه جا تاریکو ساکت بود.یهو یه عالمه فشفشه رفت هوا
چه آتیش بازی ای بود.رو آسمون نوشته شد.t و بقیه حروف اسمم.لبخند زدم.یه چیزی شبیه قلب پرید بالا و بعد لاو یو.خندیدمو به آسمون نگاه کردم.یهو یکی از پشت بغلم کرد.رومو برگردوندم.سوهو لپمو بوس کرد.تعجب کردم جالبه از خجالت آب نشده.
&ته یون
اومد روبروم وایستاد.پشت سرش آتیش بازی بود. زانو زدو از جیب کتش یه جعبه دراورد.
قلبم نزدیک بود وایسه.جعبه رو باز کرد.یه حلقه ظریف خیلی خوشگل و گرون قیمت بود.
&ته یون با من......ازدواج میکنی؟
از شدت خوشحالی اشکم از گوشه چشمم چکید.سرمو تند تند تکون دادم._آ....آرههههه
بلند شدو دستمو گرفت.حلقه رو گرفت کرد دستم.پریدم بغلش.
یهو یه عالمه نفر از یه گوشه دراومدن.
بک:خوب خلوت کردینا.یونا:حسودیم شد بک:من بهش یاد دادما.چه خوب عشق قبلیه منو بغل میکنه یاااا رگ غیرتم زد بالاااا.یونا زد پس کلش.یونا:منم وسیله بودم برای فراموش کردنش و مردم آزاری. بک:شرمنده ته یان! یونا رو محکم بغل کرد.
تاعو:اون از هیو و سهون اینم از شمادوتا وای اشکم دراومدددد.
چانیول:آره والا ما سدیم مامور امر خیر ۱۲ نفر هی اینور و اونور میریم.حالا دوس دخی من کوش؟
یونا:فقد منو جسی اومدیم.جسی با لبخند نگامون میکرد.آی بک له شدم بسه.
چن:یکی بره سوهورو جمع کنه.از بغلش اومدم بیرونو لبخند زدم.///
✮چانیول✮
سوهو هی برنامه میریخت برای عروسیشون.فردای اونشب که به ته یون گفت رفت خواستگاری ینی دیشب رفته بود.عین خلا به درو دیوار نگاه میکردن.بکم تعجب کرده بود.خوب منم از آمریکا حلقه گرفته بودم ولی خوب وقت نکردم بهش بدم.
بک:چانیول بیا برو پیشش اون خلقه رو بده دیگه.عروسی منو تو و سوهو تویه شب بیوفته عالی میشه ها. _عروسی تو؟
بک:منم کم کم پا پیش میزارم دیگه.
گوشیمو دراوردم و خیلی طلب کارانه نوشتم.(ساعت ۲ بعد از ظهر میام دنبالت اگه آماده نباشی میکشمت)
_آخه دلت میاد منو تنها بزاری؟ بک:آرههههه دلم میاد.
_بروگمشو دیگه نمیخوام ببینمت. بک:هپیییی ویروسممممم _بک بکممممم
کای جیغ و دادش از پایین میومد:خدایااااااا دهن اینارو ببندددددددد
///
سویونگ خیلی شیک جلو در وایستاده بود.ماشینو جلوش نگه داشتم.
پرید تو ماشین&سلامممم _سلام &خوب کجا میریم؟ _تو بیشین سرجات میبینی کجا میریم
جلوی یه کافه بیرون شهر نگه داشتم.همه میزاش بیرون بود و جای خیلی خوش هوا و خوبی
✮ستارگان عاشق✮
پارت②⑥
❈هیومین❈
خیلی خوشحال به بکهیون نگاه کردم.لبخند زد.تند تند کفشامو در اوردمو رفتم تو.
همگی گفتن:سلام هیومین. خندیدمو بهشون نگاه کردم
دخترا نشسته بودن زمین.چون تعداد مبلا کم بود.رو یه مبل ۴ نفر بازور خودشونو جا کرده بودن.جیونو بورام با دمشون گردو میشکستن.جیون و کای باهم رفتن اتاق منو جیون._به وسایلم دست نزنیناااا.تاعو دستم کشید. پرت شدم رو زمین،سهون پوکر به تاعو نگاه کرد._چرا اومدین اینجا؟ سوهو:خیلی نامردی هیومین _چرا؟ لی:به ما نگفتی هفته بعد عروسیته. بورام:لوهان پاشو من و توهم بریم. اون دوتا هم رفتن بالا. کیوری:خوب پیداشون کردی؟زودبرگشتی با ناراحتی گفتم _آره سهون:خوب چیشد؟ _حاضر نیس بیاد البته حق داره چون زندگی ای که الان داره رو از دست میده. چن:بهش التماس کردی؟ _اوهوم. سهون خیلی ناراحتو عصبانی شده بود
سهون:پس قولی که اونروز دادی رو باید عمل کنی. یکم نگاش کردم یعنی باید خوانندگیو بزارم کنار.اما اون الان ستاره جهانیه حیف میشه که از خوانندگی دست بکشه. چان و بک:چه قولی؟ سهون:هیونگ خصوصیه.
اون چهارتا اومدن پایین.جیون:بدویین بگیییییین
_من باید خوانندگیو بزارم کنار و باهاش فرار کنم. چشمای همه گرد شد.
کای:نباید این تنها راه باشه سهون:ولی این تنها راهه شیو:ینی میخوای از اکسوهم بری. کریس:احمقانه س. بلاخره کریسم یه حرفی زد.
سوهو:بس کنید این خنگ بازیا رو تموم کنید.هیومین تو فقط به خاطر حرف پدرت باید بله بگی._نه یه تعهده. دی او:بدو بیارش جیون رفت سمت اتاقم.سریع اومدشو برضگه رو داد دست سوهو
با صدای بلند گفت: ۱به خودم آسیب نمیزنم
۲سر مراسم عروسی با ییم شی وون حاضر میشم
۳ قسم میخورم این دو مورد بالا رو انجام بدم.
تاعو:وای چقد غم انگیز. سوهو چند دیقه به برگه خیره شد.همه تو فکر بودن.
سوهو:وااااای باورم نمیشه هیومیییین ایولللللل
همه با تعجب نگاش کردیم.
سوهو:تو فقط باید سر مجلس عروسی حاضرشی نیازی به بله گفتن نیس.
_چ....چی؟ سوهو:تو تعهد گفتی که باید سر مجلس حاضر بشم.و نگفتی که باید باهاش ازدواج کنم یا زندگی کنم.همه پریدن رو سر و کله ی سوهو.نزدیک بود از خوشحالی بال دربیارم
★ته یون★
به درخواست سوهو اومده بودم به یه کافی شاپ چون اجاره ش کرده بود کسی نبود.یه پیام اومد.نگاش کردم
(ته یون میتونی یه لحظه بیای بیرون)
بلند شدم اومدم بیرون.همه جا تاریکو ساکت بود.یهو یه عالمه فشفشه رفت هوا
چه آتیش بازی ای بود.رو آسمون نوشته شد.t و بقیه حروف اسمم.لبخند زدم.یه چیزی شبیه قلب پرید بالا و بعد لاو یو.خندیدمو به آسمون نگاه کردم.یهو یکی از پشت بغلم کرد.رومو برگردوندم.سوهو لپمو بوس کرد.تعجب کردم جالبه از خجالت آب نشده.
&ته یون
اومد روبروم وایستاد.پشت سرش آتیش بازی بود. زانو زدو از جیب کتش یه جعبه دراورد.
قلبم نزدیک بود وایسه.جعبه رو باز کرد.یه حلقه ظریف خیلی خوشگل و گرون قیمت بود.
&ته یون با من......ازدواج میکنی؟
از شدت خوشحالی اشکم از گوشه چشمم چکید.سرمو تند تند تکون دادم._آ....آرههههه
بلند شدو دستمو گرفت.حلقه رو گرفت کرد دستم.پریدم بغلش.
یهو یه عالمه نفر از یه گوشه دراومدن.
بک:خوب خلوت کردینا.یونا:حسودیم شد بک:من بهش یاد دادما.چه خوب عشق قبلیه منو بغل میکنه یاااا رگ غیرتم زد بالاااا.یونا زد پس کلش.یونا:منم وسیله بودم برای فراموش کردنش و مردم آزاری. بک:شرمنده ته یان! یونا رو محکم بغل کرد.
تاعو:اون از هیو و سهون اینم از شمادوتا وای اشکم دراومدددد.
چانیول:آره والا ما سدیم مامور امر خیر ۱۲ نفر هی اینور و اونور میریم.حالا دوس دخی من کوش؟
یونا:فقد منو جسی اومدیم.جسی با لبخند نگامون میکرد.آی بک له شدم بسه.
چن:یکی بره سوهورو جمع کنه.از بغلش اومدم بیرونو لبخند زدم.///
✮چانیول✮
سوهو هی برنامه میریخت برای عروسیشون.فردای اونشب که به ته یون گفت رفت خواستگاری ینی دیشب رفته بود.عین خلا به درو دیوار نگاه میکردن.بکم تعجب کرده بود.خوب منم از آمریکا حلقه گرفته بودم ولی خوب وقت نکردم بهش بدم.
بک:چانیول بیا برو پیشش اون خلقه رو بده دیگه.عروسی منو تو و سوهو تویه شب بیوفته عالی میشه ها. _عروسی تو؟
بک:منم کم کم پا پیش میزارم دیگه.
گوشیمو دراوردم و خیلی طلب کارانه نوشتم.(ساعت ۲ بعد از ظهر میام دنبالت اگه آماده نباشی میکشمت)
_آخه دلت میاد منو تنها بزاری؟ بک:آرههههه دلم میاد.
_بروگمشو دیگه نمیخوام ببینمت. بک:هپیییی ویروسممممم _بک بکممممم
کای جیغ و دادش از پایین میومد:خدایااااااا دهن اینارو ببندددددددد
///
سویونگ خیلی شیک جلو در وایستاده بود.ماشینو جلوش نگه داشتم.
پرید تو ماشین&سلامممم _سلام &خوب کجا میریم؟ _تو بیشین سرجات میبینی کجا میریم
جلوی یه کافه بیرون شهر نگه داشتم.همه میزاش بیرون بود و جای خیلی خوش هوا و خوبی
۱۳.۱k
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.