ازدواج اجباری پارت 16

ویو ا/ت
محور باب اسفنجی شدم که متوجه شدم شوگا از حموم اومده بیرون داره یا تعجب نگام میکنه آخه چرا لابد دوباره می خاد گیر بده ولی ایندفعه بلدم چی بهش بگم و نمی زارم اون برنده شه
ویو یونگی
رفتم سمت آشپز خونه و یکم آب برداشتم و رفتم تو اتاقم و موهامو سشوار کردم و نشستم پشت میز و کار های شرکت و باند و باید انجام می دادم و از یک لحاظ فکرم همش پیش ا/ت بود غذای مورد علاقه، فیلم مورد علاقه و همینطور اخلاقش اصن تغییر نکرده یک جای کار گیر داره برای اینکه مطمعن بشم فردا می ریم تست می دیم
ویوا/ت
حوصله سر رفته بودو هیچ کاری نداشتم انجام بدم و از اونجایی که گشنم بود تصمیم گرفتم آشپزی کنم ولی متسفانه یاد نیستم پس نمی تونم تصمیم بگیرم اما من گوشی دارم و می زنت، بلند شدمو رفتم سمت آشپز خونه
فلش بک
خوب اینم از این بوش که خوبه حتما طعمشم خوبه بزار امتحان کنم
ام ام فک کنم باید بندازمش سطل آشغال تا شوگا ندیده که از اتاقش اومد بیرون با تعجب اومد سمتم
یونگی:چرا داری غذارو می ریزی تو سطل آشغال؟
ا/ت:چون غذام یکم بد مزه هستش و قابل خوردن نیست پس بهتره بریزم دور
یونگی:یکم بدمزه و هستش و قابل خوردن نیست و می خایی بریزی دور؟
ا/ت:آره
یونگی:بهتر نیست این غذارو بدی گربه های پایین
ا/ت:فک نکنم بتونن بخورن
یونگی:بهتر از اینکه اصراف کنیم
دیدگاه ها (۱۶)

ازدواج اجباری پارت 17

خونه ا/ت و یونگی

ازدواج اجباری پارت 15

me

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

پارت ۴۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۴۰ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط