ازدواج اجباری پارت 15
وی ا/ت
غذا ها اومد و یونگی نصف غذاشو داد به من و منم از بس گشنم بود همه شو خوردم تازه غذاش اضاف اومد اونم باز من خوردم هنوزم گشنمه
یونگی:من می رم حموم
ا/ت:برو
تا شوگا رفت رفتم سمت تیلویزیون و روشنش کردم و زوم باب اسفنجی و چقد دلم براش تنگ شده بود شوگا مسخره ام می کرد منم برا اینکه قوی بنظر بیام دیگه باب اسفنجی رو نگاه نکردم
فلش بک
ویو یونگی
از حموم اومدم دیدیم ا/ت داره تیلویزیون میبینه و می خنده گرفتم دیدیم داره باب اسفنجی می بینه یکم شک کردم اگه حافظه نداشته باشه چطور می تونه علائقش مثل قبل باشه
غذا ها اومد و یونگی نصف غذاشو داد به من و منم از بس گشنم بود همه شو خوردم تازه غذاش اضاف اومد اونم باز من خوردم هنوزم گشنمه
یونگی:من می رم حموم
ا/ت:برو
تا شوگا رفت رفتم سمت تیلویزیون و روشنش کردم و زوم باب اسفنجی و چقد دلم براش تنگ شده بود شوگا مسخره ام می کرد منم برا اینکه قوی بنظر بیام دیگه باب اسفنجی رو نگاه نکردم
فلش بک
ویو یونگی
از حموم اومدم دیدیم ا/ت داره تیلویزیون میبینه و می خنده گرفتم دیدیم داره باب اسفنجی می بینه یکم شک کردم اگه حافظه نداشته باشه چطور می تونه علائقش مثل قبل باشه
۵.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.