ازدواج اجباری پارت 17
.
شرمنده گوشیم خراب بود طول کشید تا گوشی جدید بیگرم
ا/ت:اووو چه آدم خوبی
یونگی:برای همه خوب نیستما
ا/ت:باشه بابا من می رم اینارو بدم به گربه ها
یونگی:منم میام
ا/ت:باشه بیا بریم
فلش بک توی آسانسور
ا/ت:امید وارم گربه ها باشن مخصوصا اون گویا سفیده که هروز می یومد روبه رو پنجره همیشه بهش گوشت می دادم برای همین حسابی چاق شده(خنده)
یونگی:( گربه سفیده رو که خیلی وقته بچه گذاشت و از اینجا رفت و فک کنم به خاطر حاملگیش ا/ت فک کرده چاق شده و چطور ممکنه و اون گربه رو یادش بیاد ولی من و نه) اهوم
ا/ت:رسیدم بیا بریم
یونگی:اونجا یک گربه هستش قهوه ای و سفیده بیا بریم بهش غذا بدیم
ا/ت:کو هااااا بیا گربه میو میو
بخور
یونگی:با میو میو کردن زبونتو نمی فهمه
ا/ت:صداش میگه میو میو پس اینطوری باهاش حرف می زنم وقتی زنت شدم از اول اسم این گذاشته میو برای همین بهش میگم میو خنگول
یونگی:(ا/ت که یادش نمی یومد زن منه پس چرا الان میگه وقتی زنت شدم و داره گذشته رو میگه) فک نمی کنم میو اسم جالبی باشه
ا/ت:گربه هاااا شبیه توعننن
یونگی:هوم تو گربه رو دوست داری
ا/ت:آره اونا خیلی نازن و گوگولی
یونگی:هوم پس منم گوگولی ام
ا/ت:(خجالت) من می رم بالا اینا خودشون غذا می خورن (سریع سوار آسانسور شدم، در داشت بسته می شد که یهو
شرمنده گوشیم خراب بود طول کشید تا گوشی جدید بیگرم
ا/ت:اووو چه آدم خوبی
یونگی:برای همه خوب نیستما
ا/ت:باشه بابا من می رم اینارو بدم به گربه ها
یونگی:منم میام
ا/ت:باشه بیا بریم
فلش بک توی آسانسور
ا/ت:امید وارم گربه ها باشن مخصوصا اون گویا سفیده که هروز می یومد روبه رو پنجره همیشه بهش گوشت می دادم برای همین حسابی چاق شده(خنده)
یونگی:( گربه سفیده رو که خیلی وقته بچه گذاشت و از اینجا رفت و فک کنم به خاطر حاملگیش ا/ت فک کرده چاق شده و چطور ممکنه و اون گربه رو یادش بیاد ولی من و نه) اهوم
ا/ت:رسیدم بیا بریم
یونگی:اونجا یک گربه هستش قهوه ای و سفیده بیا بریم بهش غذا بدیم
ا/ت:کو هااااا بیا گربه میو میو
بخور
یونگی:با میو میو کردن زبونتو نمی فهمه
ا/ت:صداش میگه میو میو پس اینطوری باهاش حرف می زنم وقتی زنت شدم از اول اسم این گذاشته میو برای همین بهش میگم میو خنگول
یونگی:(ا/ت که یادش نمی یومد زن منه پس چرا الان میگه وقتی زنت شدم و داره گذشته رو میگه) فک نمی کنم میو اسم جالبی باشه
ا/ت:گربه هاااا شبیه توعننن
یونگی:هوم تو گربه رو دوست داری
ا/ت:آره اونا خیلی نازن و گوگولی
یونگی:هوم پس منم گوگولی ام
ا/ت:(خجالت) من می رم بالا اینا خودشون غذا می خورن (سریع سوار آسانسور شدم، در داشت بسته می شد که یهو
۵.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳