زندگیاحساسیمن

#زندگی_احساسی_من
#part_4
جولیا: دامیان اون دختره خوک عوضی تو بغلت چیکار میکرد دامیان با تو ام اون چرا تو بغلت بود؟ (ᗒᗩᗕ)

دامیان: میشه خفه شی جولیا

انیا از خواب بیدار میشه و با جای خالی بکی و دامیان رو به رو میشه وقتی میره بیرون میبینه همه بچه ها جمع شدن از سر کنجکاوی میره ببینه چی شده که دامیان یقه ی انیا رو میگیره

دامیان: اخه با کدوم جرعتت این کار رو کردی

انیاکه نمیدونست چه خبره همین جوری ساکت بود

دامیان: چیه لال مونی گرفتی دختره ی اشغال عوضی احمق با کدوم جرعتت این کار رو کردی میمون خنگ خوک

انیا بغضش گرفت و همش میگفت بکی بکی

دامیان: حالا لال مونی گرفته واسه من حرف بزن حروم زاده

بکی وقتی دید دامیان یقه ی انیا رو گرفته و داد میزنه سرش دامیان رو هل میده

دامیان: ببین دفعه دیگه جرعت داری نزدیکم شو ببین چه بلایی سرت بیارم

انیا با گریه شدید از اونجا میره که بکی با داد میگه

بکی: چرا اینجوری کردی باهاش نکنه قلبت از سنگه که اینجوری داد زدی سرش ها؟ گمشو (▼へ▼メ)

بکی میفته دنبال انیا تا انیا رو پیدا کنه
جولیا دستش رو میزاره رو شونه دامیان و میگه: کارت عالی بود

دامیان: تو هم ولم کن نکنه میخوای مثل اون بشی

اینم پارت جدید میشه لایک کنید تا من خوشحال شم #رمان. #انیا. #دامیان #خانواده_جاسوس #بکی. #یور. #لوید
دیدگاه ها (۲۳)

داستان عاشقانه انیا و دامیان #انیا. #دامیان. #یور. #لوید. ...

#زندگی_احساسی_من#part_5دامیان رفت داخل چادر و حرف تیکه ای از...

#زندگی_احساسی_من#part_3جولیا:[دختره ی میمون عوضی میکشمت] انی...

عکس هایی از انیا و دامیان #انیا #دامیان #خانواده_جاسوس

#زندگی_احساسی_من #part20موقعیت فردا صبح داخل اتوبوسانیا « ا...

#زندگی_احساسی_من#part21انیا وارد خونه شد انیا:« انیا برگشت خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط