Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮n̤̮k̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
پس پیشم باش ای روح من ... تو حتی اگر از من برای مدتی کوتاه دور شوی من به تدریج از کار میافتم!
___________________________________________________
جونگکوک : یومی جان میای بریم بیرون ...
یومی : آره ولی به شرطی که به مویون نگی ...
جونگکوک : اول اینکه مویون نه و مویون شی دوم اینکه چرا نباید به مویون نگم خوبه خودت با مویون خیلی صمیمی هستی !
یومی : جون به جونت کنن زن ذلیلیᵟຶ-ᵟຶ
کوک به شدت عصبی شد و هدفش این بود موهای یومی رو بکشه (پسرم زشته یه لشکر ازت پیروی میکننงಠ_ಠง) دستش رو سمت یومی برد که گوشیش زنگ خورد !
.................................................................................
یومی : کی بود ؟
جونگکوک : جیمین ... امشب دعوتمون کرد گفت قراره به پیشنهاد هوپی هیونگ با پسرا یه دورهمی مختصر بگیرین !
یومی : یسسس ... آها راستی جنابعالی میخواستی یه گوهی بخوری نه ؟
جونگکوک :🙂💔
[پرش زمانی به شب]
[خونه جیمین]
من اصلا نفهمیدم که کی عاشقت شدم ،چجوری عاشقت شدم ،حتی چقد عاشقت شدم !
فقط به خودم اومدم دیدم حتی میتونم واسه خندیدنت ”جونمم بدم“3>
یهو دیدم هر روز منتظرم روز دیدنت برسه ،دیدم هر لحظم پر شده از فکر تو ،دیدم بدون تو نمیتونم نفس بکشم
دیدم وقتی نیستی انگار هیچکس نیست؛خودمم نفهمیدم چی شد ولی بد عاشقت شدم ...
همگی دور هم نشسته بودن ... تهیونگ ، نامجون ، جین ، هوپی و یونگی نگاهشون به کوک و مویون بود ... جونگکوک از نگاه کردن مویون دست برنمیداشت...
مویون متوجه نگاه های سنگین پسرا شد و گفت : چیزی شده ؟
جین : والا اینو ما باید از شما بپرسیم !
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
پس پیشم باش ای روح من ... تو حتی اگر از من برای مدتی کوتاه دور شوی من به تدریج از کار میافتم!
___________________________________________________
جونگکوک : یومی جان میای بریم بیرون ...
یومی : آره ولی به شرطی که به مویون نگی ...
جونگکوک : اول اینکه مویون نه و مویون شی دوم اینکه چرا نباید به مویون نگم خوبه خودت با مویون خیلی صمیمی هستی !
یومی : جون به جونت کنن زن ذلیلیᵟຶ-ᵟຶ
کوک به شدت عصبی شد و هدفش این بود موهای یومی رو بکشه (پسرم زشته یه لشکر ازت پیروی میکننงಠ_ಠง) دستش رو سمت یومی برد که گوشیش زنگ خورد !
.................................................................................
یومی : کی بود ؟
جونگکوک : جیمین ... امشب دعوتمون کرد گفت قراره به پیشنهاد هوپی هیونگ با پسرا یه دورهمی مختصر بگیرین !
یومی : یسسس ... آها راستی جنابعالی میخواستی یه گوهی بخوری نه ؟
جونگکوک :🙂💔
[پرش زمانی به شب]
[خونه جیمین]
من اصلا نفهمیدم که کی عاشقت شدم ،چجوری عاشقت شدم ،حتی چقد عاشقت شدم !
فقط به خودم اومدم دیدم حتی میتونم واسه خندیدنت ”جونمم بدم“3>
یهو دیدم هر روز منتظرم روز دیدنت برسه ،دیدم هر لحظم پر شده از فکر تو ،دیدم بدون تو نمیتونم نفس بکشم
دیدم وقتی نیستی انگار هیچکس نیست؛خودمم نفهمیدم چی شد ولی بد عاشقت شدم ...
همگی دور هم نشسته بودن ... تهیونگ ، نامجون ، جین ، هوپی و یونگی نگاهشون به کوک و مویون بود ... جونگکوک از نگاه کردن مویون دست برنمیداشت...
مویون متوجه نگاه های سنگین پسرا شد و گفت : چیزی شده ؟
جین : والا اینو ما باید از شما بپرسیم !
۴.۳k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.