چه خوب می شود کسی که دوستش داری و او در عوض تو را ...

چه خوب می شود کسی که دوستش داری و او در عوض تو را در بازیِ خواستن و نخواستن غرق کرده و نه می رود و نه می ماند،
بالاخره یک شب بعد از کلی این پا و آن پا کردن با بلاتکلیفی اش، با خیال راحت از نخواستنت بگوید و تو تحقیر شوی و بشکنی و او باز ادامه دهد.
و تو ایمان بیاوری که روزگار عاشقی های واقعی گذشته،
که رشته ی بیشتر قهرها سر دراز دارد،
که رابطه ها به نخی نازک بند است و دمِ دستی بودنِ آدم های این زمانه، آن اصلِ کاری ها را از چشم می اندازد.
که برایت به آب خوردنی، جایگزین پیدا می شود.
آب پاکی که روی دستت ریخته شد، آن وقت اگر کمی عاقل باشی، فکری به حال سرگردانی ات می کنی و به خودت می آیی.
بعد می شود روح و قلبِ زخم خورده را مرهم گذاشت و به فرصت های تازه مجالِ جولان داد.

چه خوب می شود که به سادگی از قید وابستگی رها شد و گذشته را به گذشته سپرد.
دیدگاه ها (۲)

بهار می آید و با خودش بلاتکلیفی می آورداز هوایش بگیر تا آدمه...

" بیا ببینمت " کلی حرف با خودش دارد ...اگر کسی برایت آن را م...

چقدر دلم می‌خواست باور کنم ، فردا روزِ بهتریستکه صبح از اب...

هر چقدر هم بگویمتو را فراموش کردم...باز هم تکه ای از دوست دا...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

پارت ۲ ( خانوما ) اگه غلط دیکته دیدید معذرت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط