حرف دل😇
#حرفدل😇
دیشب حدودا ساعت ۱:۳۰ زنگ خونمون و زدن!
نم چرا یهو دلم ریخت و انگار تو دلم آشوب شد🥴🤯
مامانم دم در وایساده بود و داشت به ایلیا (پسر همسایه طبقه اول) تعارف میکرد بیاد تو♡
تا من و دید لبخند زد. مامانم گف ایلیا باهات کار داره!
وقتی مامانم خدافظی کرد و رف، دیدم تو چشماش اشک حلقه میزنه!
دلشوره م بیشتر شد...
گف میشه بریم حیاط باهات حرف بزنم؟!
منم که همیشه پایه م سریع آماده شدم و رفتیم پایین🏡
آروم آروم اشک از چشاش پایین اومد!
یواش اشکش و پاک کرد و گف: تا حالا عاشق شدی؟
تعجب کردم، ینی این موقع شب منو کشونده پایین همین و بگه؟!=|
گفتم خبه خودت میدونی🙄💔
گریه ش داشت شدید تر میشد!
ازش پرسیدم نصفه شبی نقشه سایت زوج یابی ریختی؟/=
یه پوزخند تلخی زد و گف : اگه بخام سایت بزنم، سایتی میزنم که قلبای دور شده رو بهم نزدیک کنه!😶
باز از اون حرفایی زده بود که آدم و به فکر میبره...
داشتم به حرفش فک میکردم که گف، حورا تا حالا دقت کردی وقتی آدم عاشق یه نفره، دیگه حتا جذاب ترین آدم این شهرم براش مهم نیس؟ حتا اگه طرف ولت کنه؟!
معنی حرفاشو این موقع شب نمی فهمیدم!
گف یه چیزی بگم قول میدی نه به مامان بابای خودت و نه مامان بابای من نگی؟
نمیدونم از سر فضولی بود یا واقعیت قبول کردم به کسی نگم!😑🚫
یهو گف: عاشق شدم🥺❤
تا ته قضیه رو گرفتم💔😑
یکم باهام درد دل کرد و وقتی گریه ش بند اومد ازم خدافظی کرد و رف ...
موقع خاب به حرفاش فک کردم!
به اینکه یه پسر ۱۰ ساله چقد میتونه یه درد و نگه داره و به هيچ کس هیچی نگه("
پن:بنظرمعشقوعاشقیسنوسالمشخصینداره،ولیوقتیدرگیرشبشیتوهرسنیمکهباشی،"پیرتمیکنه"! (=
#مننویس🙈😎
دیشب حدودا ساعت ۱:۳۰ زنگ خونمون و زدن!
نم چرا یهو دلم ریخت و انگار تو دلم آشوب شد🥴🤯
مامانم دم در وایساده بود و داشت به ایلیا (پسر همسایه طبقه اول) تعارف میکرد بیاد تو♡
تا من و دید لبخند زد. مامانم گف ایلیا باهات کار داره!
وقتی مامانم خدافظی کرد و رف، دیدم تو چشماش اشک حلقه میزنه!
دلشوره م بیشتر شد...
گف میشه بریم حیاط باهات حرف بزنم؟!
منم که همیشه پایه م سریع آماده شدم و رفتیم پایین🏡
آروم آروم اشک از چشاش پایین اومد!
یواش اشکش و پاک کرد و گف: تا حالا عاشق شدی؟
تعجب کردم، ینی این موقع شب منو کشونده پایین همین و بگه؟!=|
گفتم خبه خودت میدونی🙄💔
گریه ش داشت شدید تر میشد!
ازش پرسیدم نصفه شبی نقشه سایت زوج یابی ریختی؟/=
یه پوزخند تلخی زد و گف : اگه بخام سایت بزنم، سایتی میزنم که قلبای دور شده رو بهم نزدیک کنه!😶
باز از اون حرفایی زده بود که آدم و به فکر میبره...
داشتم به حرفش فک میکردم که گف، حورا تا حالا دقت کردی وقتی آدم عاشق یه نفره، دیگه حتا جذاب ترین آدم این شهرم براش مهم نیس؟ حتا اگه طرف ولت کنه؟!
معنی حرفاشو این موقع شب نمی فهمیدم!
گف یه چیزی بگم قول میدی نه به مامان بابای خودت و نه مامان بابای من نگی؟
نمیدونم از سر فضولی بود یا واقعیت قبول کردم به کسی نگم!😑🚫
یهو گف: عاشق شدم🥺❤
تا ته قضیه رو گرفتم💔😑
یکم باهام درد دل کرد و وقتی گریه ش بند اومد ازم خدافظی کرد و رف ...
موقع خاب به حرفاش فک کردم!
به اینکه یه پسر ۱۰ ساله چقد میتونه یه درد و نگه داره و به هيچ کس هیچی نگه("
پن:بنظرمعشقوعاشقیسنوسالمشخصینداره،ولیوقتیدرگیرشبشیتوهرسنیمکهباشی،"پیرتمیکنه"! (=
#مننویس🙈😎
۴.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.