باران ❣به پشت سرم نگاه کردم
#باران ❣به پشت سرم نگاه کردم
از من
هیچ نمانده بود،
جز یک اندیشه ی پریشان.!!!
گرگی پیر و زخمی در سینه ام زوزه می کشید
و دخترکی
کاسه ی گدایی دست هایش را
زیر باران با اشک پر میکرد
به پشت سرم نگاه کردم
مرگ ایستاده بود
و به حالم گریه میکرد...!!
از من
هیچ نمانده بود،
جز یک اندیشه ی پریشان.!!!
گرگی پیر و زخمی در سینه ام زوزه می کشید
و دخترکی
کاسه ی گدایی دست هایش را
زیر باران با اشک پر میکرد
به پشت سرم نگاه کردم
مرگ ایستاده بود
و به حالم گریه میکرد...!!
۱۲.۳k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰