پارت

پارت۳

داشتنت زیباست

ویو ا.ت
با ذوق رفتمو اماده شدم....بعد صبحونه رفتیم شرکته جئون....تا شرکت رو دیدم دهنم باز موند خیلیییی شیکههههه و همینطور بزرگ و ۶طبقهه حتما داخلشم باحالههه....با ته رفتیم داخل که گف

=فکره گشتن تو شرکتو از سرت بیرون کن ا.ت(درحالی که با بقیه سلام میکردم گفتم)

-ولی چلااا(مظلومم)

=...حرف نباشه بریم بالا که کوک منتظرمه(لبخند)(سوار اسانسور شدیمو رفتیم طبقه ۶ یعنی دفتر کوک)

- اوپااا(اخم کیوت)

=گفتم که بچه حرف نباشه(بعد حرفم وارد دفتر کوک شدم....روی صندلیش نشسته بود و طرحی رو انگار میکشید ....با صدای در نگاهمون کرد و ایپد و رو میز گذاشت و بلند شد و یکم اومد سمتم)

+ته ته سلااااممم(لبخند خرگوش)

= سلااااممممم( پریدم بغلش) چطوری بانی؟(لبخند)

+ عالییی چون هوسوکککک داره از کانادا برمیگردههه(لبخند)(متقابل بغلش کردم)

= (ازبغلش اومدم پایین) جدی؟ چرا نگفته بود؟؟(ذوق)

+ منم تازه فهمیدم هیونگ ...خودش گف دوس داشتم سوپرایز بشید...فکنم۳ساعت دیگه برسه(لبخند)

= واووووو خبر بهتر این پیدا نمیشه(لبخند)

- اِهم اِهممم...سلاممم(لبخند )(احترام کوچیکی گذاشتم)

= اوه راستی ا.ت میخواست باهام بیاد منم گفتم بیاد اشکالی که نداره؟!(دستمو برم پشت گردنم)

+سلام(لبخند)(رو به ته کردم) یاااا هیونگ بهت گفتم فکرن اینجا ماله توعه ....من و تو نداره(لبخند)

= ممنون....(لبخند مستطیلی).واوووووو جونگکوکی امروز سرد نیستی مثل دیشب ...دیشب صدات دورگه و سرد بود (خنده)

-(وقتی بهم لبخند زد شوکه شدم ...انگار قند تو دلم اب شد)(دوتا شون با خنده رفتن و رو مبل کنار هم نشستن ....منم روبه روشون نشستم و گوشیمو گرفتم....۳۰مین گذشت که ته گف)

= جونگکوکا راهه فرودگاه دوره ۱ساعت یا ۱ساعت و نیمی راهه ...میخوام برم دنبال هوسوک هیونگ میای؟(لبخند)

+ فکر نکنم بتونم بیام یکم کار دارم ولی بهش سلام برسون ....بهش بگو حتما برای برگشتنش مهمونی میگیریم(لبخند)

= اوکی...ا.ت من حدودا۳یا۲ساعت دیگه برمیگرم خواهش میکنم اذیت نکن و شیطونی نکن....کوک اینجاس به حرفش گوش بده و اگه کاری داشتی زنگ بزن...باشه؟!(لبخند)

- اوپا من بچه نیستممم...تازشم جئونه قولپیکر اینجاس بنظرت ازترس میتونم کاری کنم؟!(غرغر)

= نه ..و این عالیه...کوک حواست بهش باشه هااا(سر تکون داد)..بای(خنده)(و از در خارج شدم و رفتم)

ـ (دوباره گوشیمو گرفتم که جئون گف)

+پس من جئون قولپیکرم؟هوم؟!(ابرویی بالا بردم)(کنارش اما با فاصله نشستم و پاهامو باز گذاشتم و موهامو بهم ریختم)

- م..من....معذرت ..میخوا..م(لکنت)(سرم پایین بود وگوشیمو خاموش کرده بودم)

+ و اگر نبخشم؟(پوزخند)

- هااا؟...ب..به تهیونگ میگممم(سرمواوردم بالا که با چشمای درشت و شب رنگش رو به رو شدم و ناخواسته سرخ شدم و دوباره سرمو پایین بردم)....میشه ببخشیم؟ تهیونگ فکر میکنه من هنوز بچم ...ولی من بزرگ شدم!(مظلوم)

+ باشه باشه بخشیدم....حالا بیا باهم راحت باشیم(لبخند)

- باش(کیوت خجالت)(نگاش کردم)

+ خوبه پس جونگکوک یا اوپا صدام کن ..هر طور راحتی(لبخند)( دختره ی کیوت مثله لبوو سرخه سرخ شده ....ادم دلش میخواد یه لق//مش کنه.....وایسا من چی میگم؟!بیخیال اونمپمثل بقیه)

- باش...م...منم ا.تم...همون ا.ت صدام کن(کیوت خجالت)
َ
+ولی من فسقلی رودوس دارم....فسقلی بیشتر بهت میاد(خنده)

- من فسق....(هوووفففف ا.ت اروم باش فقط بحثو عوض کن) میگم جونگکوک اوپا میشه...برم و شرکت و بگردم؟!(خجالت لبخند)

+( بعد گفتن کلمه ی«جونگکوک اوپا»از زبونش حس کردم تَهه دلم تکون خورد حسه خوبی بود بازم دوس داشتم تکرارش کنه.... رو صورتش خ/م شدم)یبار! یبار دیگه بگو!(لبخند)

- چیک..ار م..میکنی؟! چیو..ب...بگم؟!(خجالت ترس)

+ از اول حرفت و بگو...(جدی ولی با لبخند)

- فقط..گ ..گفتم جونگکوک اوپا میشه ب...(حرفمو نیمه گذاشت و دوباره نشست و گف)

+ باشه ...اصلا خودم میگردونمت منم تا۱ساعت دیگه بیکارم( چقد خوشگله ...چرا تا الان به چشماش ٬ل/باش٬گونه هاش ...دقت نکردم ...خدایااا بازم همون حس....نه نه کوک هیچی نیس فقط کارای احمقانه نکن پسر)

- باش(بلند شدم که....

حمایتتت لاوم : )
دیدگاه ها (۲)

پارت۴داشتنت زیباستویو ا.ت بلند شدم که ‌بلند شد و از جلو تر ...

به اطلاع میرسونم اینو شما هم بدونین

پارت۲داشتنت زیباستویو جونگ کوکسوار شدیم و راه افتادیم ....تو...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط