پارت 16: من: دیدی گفتم شرط میبندم؟؟؟
پارت 16: من: دیدی گفتم شرط میبندم؟؟؟
کوکی: خوب تو که میدونستی شب باید پیشم بخوابی من : خیلی چیزی باشه حالا چون تویی شب پیشت میخوابم.
بلند شدیم رفتیم تو حال شام و خوردیم و بعد نشستیم پا فیلم. میدونستم فیلمه ازون فجیعای صحنه داره.کنترل دست وی بود . یهو فیلمه بوق شد . ویو دیدم که داره کنترلو قایم میکنه نشست روش . فقط من دیدمش بم چشمک زد . منم اکی دادم که بشون نمیگم.
جین: کنترل دسه کیههه؟؟؟؟
هوپی: کجاااس اون لعنتی هعییی یا خدااا جونگ کوک بگیر در چشاتووو.
نام جون: مکنم از دست میره هااا کنترلو بدید مننن.
وی: اههه کجاس اخههههه چرا پیداش نمیکنم.
زدم زیر خنده وی ام خندش گرفت داشتیم جر میرفتیمم.
دیگه صحنه فیلم تموم شده بود. شوگا: اهه صحنه مضخرف خوابمو پروند .یهو وی از جاش پا شد بره آب بخوره.جین: کیم تهیونگ ستاپ. وی: چیه چی شده؟
من: اههه وی حواست کجاس کنترل پشت تو بوده..
وی: گائووووول آدم فروووووش دختره لووووووووس.
من: هوووی من نگفتم که.....
جین: گائول پس تو ام میدونستی چرا نمیگین کجاس اخه.
وی: منم دیگهههه گائول ولی من دارم برااات .
کوکی: هووووی میخوای چیکار کنییییی.
وی: غلط ...میخوام غلط کنم هههه.
سر این قضیه کلی خندیدیم .
ساعت 12 شد. همه تو چرت بودن شوگا که ولو شد. کوکی ام سرشو گذاشته بود رو شونه ی من .
من :بچه ها پاشین بخوابین خووووب..
وی: راس میگیااا چرا به ذهن خودم نرسیده بووود هههه.
من: ای واااای این دوباره شروع کرد پاااشین همتون.
همه بلند شدن برن بخوابن.
کوکی : پاشو نفس من پاشو . بریم ما هم بخوابیم.
رفتیم تو اتاق همین که رسیدیم کوکی لباسشو دراورد.
چشام گرد شد . روشو به من کرد و گفت : عروسکم تو لباس خوابتو نمیپوشی؟؟؟بپوووش.من:باشه میپوشم . رفتم پشت پرده لباس عوض کنم. من: یا کوکی نگا کردی نکردیا. کوکی: نه نگا نمیکنم کچلم کردی.
لباسمو پوشیدم و اومدم بیرون .
کوکی: او پرنسس من چه سکشی شدی!!!!!!!
یه لباس خواب کوتاه پوشیده بودم اما زیرش یه شلوارک پوشیده بودم. خواستم برم بخوابم رو تخت که مچمو گرفت. متعجب نگاش کردم.
من: چیکار میکنی؟؟ مگه نگفتی خوابت میاد؟؟؟؟
کوکی: اوووف مگه تو میزاری آدم بخوابه؟؟؟
این بار شونمو گرفتو چسبوندم به کمد. پرسیدم: جونگ کوک چیکار میکنی؟؟؟؟
هیچی نگفت فقط.شیطون نگام کرد. دسشو از روی شونم کشید پایین . چشامو تو چشاش دوخته بودم.
کوکی: تو چرا اینقد خوشگلی؟؟؟؟
سرمو تکون دادم. سرشو جلو اورد و بازومو بوسید. موهاشو نوازش کردم . سرشو اورد بالا و گردنمو وحشی بوسید. گردنم خیس شد. گردنمو رها کرد و گفت: منو ببخش که نمیتونم جلو خودمو بگیرم .
این حرفو زد و لبامو بوسید . زبونشو به لبام میکشید و میخوردشون . مورمورم شد. لباش بم آرامش میداد.
لباشو از لبام جدا کرد و تا کلی وقت تو چشام نگا میکردو میخندید. بعد پیشونیمو بوسید و گفت: کی میشه زنم بشی من: نمیدونم....... واقعا نمیدونم.
کوکی: بریم بخوابیم بریم دیگه ..
من: باشه عشقم. رفتیم رو تخت خوابیدیم.
کوکی: نمیای رو بازوم بخوابی؟؟؟؟خیلی دوس دارم.
من: میااام منم دوس دارم.
سرمو روی بازوش گذاشتمو خودمو بش چسبوندم.
کوکی: عاشق لوس کردناتم. من: عاشقتم عاشقتم عاشقتم.
کوکی: دیوونتم دیوونتم دیوونتم.
تو چشام نگا کرد و اروم چشاشو بست. نزدیک نیم ساعت تو بغلش بودم اما خوابم نمیبرد ولی کوکی خواب بود . خواستم یکم برم بیرون هوا بخورم . از بغلش بیرون اومدم . رفتم تو حال . دیدم لامپ آشپز خونه روشنه با شک رفتم
تو آشپز خونه جینو دیدم متوجه من نشد دسمو گذاشتم رو شونش .برگشت و نگاه کرد.
جین: وای ترسوندییییم گائول چرا نخوابیدی؟کوک کجاس؟
من: آروم باش هیچی خوابم نبرد اومدم هوا بخورم خوب تو این جا چیکار میکنی؟؟؟؟
جین: هیچی اومدم آب بخورم .
خواست بره تو اتاق از دسش یه بسته قرص افتاد. من زود تر برش داشتم .
من: این چیهه؟؟؟ پشت بسته رو نگاه کردم.
قرص افسردگی؟؟؟؟این چیهه؟؟؟؟ اشتباهی خوردی نه؟؟
جین: چیزی نیس گائول همین طوری خوردم.
صدامو بلند کردمو گفتم: ینی چی همین طوری خوردی؟؟؟
چی میگی؟؟؟قرص افسردگی رو همین طوری میخورن؟؟؟
جین : آروووم خواهش میکنمممممم برات توضیح میدم.
اینو که گفت یکم آروم تر شدم دستمو گرفت و رفتم رو کاناپه نشستم. من: حالا میگی چی شده بگوو ؟؟
جین: میدونی چیه؟؟ دو ماه پیش دیدم دیگه هیچی برام جذابیت نداره هیچی به خودم شک کردم. رفتم روانشناس
ازون به بعد فهمیدم افسردگی دارم.
من: ی.. ی..ینی چی؟؟ اخه واسه چی؟؟ هفت تا پسر شادین
دلیل نداره افسرده شی؟؟
جوابمو نداد یه چن ثانیه بعد زد زیر گریه دساشو روی صورتش گذاشتو بی وقفه گریه کرد. ترسیدم دسمو رو شونش گذاشتمو گفتم: چی شد؟؟ وای یه چیزی بگو .
دسشو از رو صورتش برداشتو با هق هق گفت: الان 4 ماهه.
من: چی ؟؟ جین: ماری... دلم
کوکی: خوب تو که میدونستی شب باید پیشم بخوابی من : خیلی چیزی باشه حالا چون تویی شب پیشت میخوابم.
بلند شدیم رفتیم تو حال شام و خوردیم و بعد نشستیم پا فیلم. میدونستم فیلمه ازون فجیعای صحنه داره.کنترل دست وی بود . یهو فیلمه بوق شد . ویو دیدم که داره کنترلو قایم میکنه نشست روش . فقط من دیدمش بم چشمک زد . منم اکی دادم که بشون نمیگم.
جین: کنترل دسه کیههه؟؟؟؟
هوپی: کجاااس اون لعنتی هعییی یا خدااا جونگ کوک بگیر در چشاتووو.
نام جون: مکنم از دست میره هااا کنترلو بدید مننن.
وی: اههه کجاس اخههههه چرا پیداش نمیکنم.
زدم زیر خنده وی ام خندش گرفت داشتیم جر میرفتیمم.
دیگه صحنه فیلم تموم شده بود. شوگا: اهه صحنه مضخرف خوابمو پروند .یهو وی از جاش پا شد بره آب بخوره.جین: کیم تهیونگ ستاپ. وی: چیه چی شده؟
من: اههه وی حواست کجاس کنترل پشت تو بوده..
وی: گائووووول آدم فروووووش دختره لووووووووس.
من: هوووی من نگفتم که.....
جین: گائول پس تو ام میدونستی چرا نمیگین کجاس اخه.
وی: منم دیگهههه گائول ولی من دارم برااات .
کوکی: هووووی میخوای چیکار کنییییی.
وی: غلط ...میخوام غلط کنم هههه.
سر این قضیه کلی خندیدیم .
ساعت 12 شد. همه تو چرت بودن شوگا که ولو شد. کوکی ام سرشو گذاشته بود رو شونه ی من .
من :بچه ها پاشین بخوابین خووووب..
وی: راس میگیااا چرا به ذهن خودم نرسیده بووود هههه.
من: ای واااای این دوباره شروع کرد پاااشین همتون.
همه بلند شدن برن بخوابن.
کوکی : پاشو نفس من پاشو . بریم ما هم بخوابیم.
رفتیم تو اتاق همین که رسیدیم کوکی لباسشو دراورد.
چشام گرد شد . روشو به من کرد و گفت : عروسکم تو لباس خوابتو نمیپوشی؟؟؟بپوووش.من:باشه میپوشم . رفتم پشت پرده لباس عوض کنم. من: یا کوکی نگا کردی نکردیا. کوکی: نه نگا نمیکنم کچلم کردی.
لباسمو پوشیدم و اومدم بیرون .
کوکی: او پرنسس من چه سکشی شدی!!!!!!!
یه لباس خواب کوتاه پوشیده بودم اما زیرش یه شلوارک پوشیده بودم. خواستم برم بخوابم رو تخت که مچمو گرفت. متعجب نگاش کردم.
من: چیکار میکنی؟؟ مگه نگفتی خوابت میاد؟؟؟؟
کوکی: اوووف مگه تو میزاری آدم بخوابه؟؟؟
این بار شونمو گرفتو چسبوندم به کمد. پرسیدم: جونگ کوک چیکار میکنی؟؟؟؟
هیچی نگفت فقط.شیطون نگام کرد. دسشو از روی شونم کشید پایین . چشامو تو چشاش دوخته بودم.
کوکی: تو چرا اینقد خوشگلی؟؟؟؟
سرمو تکون دادم. سرشو جلو اورد و بازومو بوسید. موهاشو نوازش کردم . سرشو اورد بالا و گردنمو وحشی بوسید. گردنم خیس شد. گردنمو رها کرد و گفت: منو ببخش که نمیتونم جلو خودمو بگیرم .
این حرفو زد و لبامو بوسید . زبونشو به لبام میکشید و میخوردشون . مورمورم شد. لباش بم آرامش میداد.
لباشو از لبام جدا کرد و تا کلی وقت تو چشام نگا میکردو میخندید. بعد پیشونیمو بوسید و گفت: کی میشه زنم بشی من: نمیدونم....... واقعا نمیدونم.
کوکی: بریم بخوابیم بریم دیگه ..
من: باشه عشقم. رفتیم رو تخت خوابیدیم.
کوکی: نمیای رو بازوم بخوابی؟؟؟؟خیلی دوس دارم.
من: میااام منم دوس دارم.
سرمو روی بازوش گذاشتمو خودمو بش چسبوندم.
کوکی: عاشق لوس کردناتم. من: عاشقتم عاشقتم عاشقتم.
کوکی: دیوونتم دیوونتم دیوونتم.
تو چشام نگا کرد و اروم چشاشو بست. نزدیک نیم ساعت تو بغلش بودم اما خوابم نمیبرد ولی کوکی خواب بود . خواستم یکم برم بیرون هوا بخورم . از بغلش بیرون اومدم . رفتم تو حال . دیدم لامپ آشپز خونه روشنه با شک رفتم
تو آشپز خونه جینو دیدم متوجه من نشد دسمو گذاشتم رو شونش .برگشت و نگاه کرد.
جین: وای ترسوندییییم گائول چرا نخوابیدی؟کوک کجاس؟
من: آروم باش هیچی خوابم نبرد اومدم هوا بخورم خوب تو این جا چیکار میکنی؟؟؟؟
جین: هیچی اومدم آب بخورم .
خواست بره تو اتاق از دسش یه بسته قرص افتاد. من زود تر برش داشتم .
من: این چیهه؟؟؟ پشت بسته رو نگاه کردم.
قرص افسردگی؟؟؟؟این چیهه؟؟؟؟ اشتباهی خوردی نه؟؟
جین: چیزی نیس گائول همین طوری خوردم.
صدامو بلند کردمو گفتم: ینی چی همین طوری خوردی؟؟؟
چی میگی؟؟؟قرص افسردگی رو همین طوری میخورن؟؟؟
جین : آروووم خواهش میکنمممممم برات توضیح میدم.
اینو که گفت یکم آروم تر شدم دستمو گرفت و رفتم رو کاناپه نشستم. من: حالا میگی چی شده بگوو ؟؟
جین: میدونی چیه؟؟ دو ماه پیش دیدم دیگه هیچی برام جذابیت نداره هیچی به خودم شک کردم. رفتم روانشناس
ازون به بعد فهمیدم افسردگی دارم.
من: ی.. ی..ینی چی؟؟ اخه واسه چی؟؟ هفت تا پسر شادین
دلیل نداره افسرده شی؟؟
جوابمو نداد یه چن ثانیه بعد زد زیر گریه دساشو روی صورتش گذاشتو بی وقفه گریه کرد. ترسیدم دسمو رو شونش گذاشتمو گفتم: چی شد؟؟ وای یه چیزی بگو .
دسشو از رو صورتش برداشتو با هق هق گفت: الان 4 ماهه.
من: چی ؟؟ جین: ماری... دلم
۴۲.۲k
۰۵ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.