Lovely baby

Lovely baby
Part 1۵
* (برگشتن خونه) موقع خواب*
کوک: یونجین خوابیده!
هانا: خوبه بیا ماهم بخوابیم
کوک: بغل کردن*
* صبح*
هانا: احساس کردم جسم کوچیکی تو بغلمه..یونجین بود*
کوک: سلام مامانیی!..بیدارشو به بابایی قذا بده( بچگونه)
یونجین: خنده*
کوک: مامانی بابایی بهم شیر داد ( بچگونه)
یونجین: ( ذوق)
هانا: فداش بشم من..سرما که نخورده؟
کوک: نه
هانا: خوبه
کوک: چیزه..
هانا: چیه
کوک: بچت آبجی هم میخواد
هانا: عع چه عجب بچه هم حرف میزنه
کوک: آبجی میخواد دیگه..بهم‌گفت
هانا; آها چه عجیب😂..تو چی گفتی؟..
کوک: گفتم باید مامانت بخواد
هانا: باز خداروشکر گفت اجازه هم بگیرم..بیا صبحونه تو بخور*
کوک: باز تو یه تجدید نطر کن..با اینکه نظر ندادی!*
هانا: چشم😂
کوک: خوبه
هانا: حوصله ام ریده
کوک: اوووو
هانا: زهرمارر..یکم آدم باش دیگهه
کوک: ببینم نزدیکای دوران پریودیته؟
هانا: هومم درد دارم
کوک: میخوای بریم دور دور
هانا: نمیدونم نگا..
کوک: پاشو یه فیلم نگاه کنیم
هانا: آخه چه فیلمی؟
کوک: یه چیزی پیدا می‌کنیم دیگه غصه نخور😂
هانا: باشه.‌ پوشک یونجین رو عوض کردی؟
یونجین: درحال بازی کردن تو محوطه*
کوک: بعلهه
هانا: خوبه
دیدگاه ها (۱)

Lovely baby Part 1۶*سه ماه بعد*(عصر)یونجین: زدن زیر گریه* ها...

Lovely baby Part ۱۷***هانا؛ وایی ( نفس عمیق) بلاخره خوابید.....

Part 1۴*دخترا: بچها بیاید سر شام!کوک: شما ها برید من یونجین ...

Lovely baby Part 1۳**هانا: یونجین رو بغل کردم* بریم!**می سون...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

برادر سختگیر و وحشی من

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط