پارت ۲۵
دنیا:
رو کردم سمت بچه ها و گفتم من میخوام برم خرید شما چیکار میکنین
هلی سریع گفت منم میام هیچی لباس ندارم
رادی هم گفت منم میام همراهتون دوتا دختر تنهایین
گفتم ماشینت چی؟
گفت میگم ببرنش خونمون
قدم برداشتیم سمت خروجی دانشگاه
گوشی رادوین زنگ میخوره جواب میده
رادی: سلام جانم
اون طرف خط:..........
رادی:من با دخترا میخوام برم بازار
اون طرف خط:.................
رادی:خوب تو هم بیا
اون طرف خط:...............
رادی:ما دوتا کوچه بالاتر از دانشگاه منتظرتیم
منو هلی قفل نگاش کردیم سر خود مهمون دعوت میکنه دیوونه
برگشت طرفمون و گفت بریم که منتظرمونه
رو کردم سمت هلیا و گفتم حقشه الان خورد کنم دندوناشو
هلیا گفت بفرمایید شما کاملا مجازی
:رادوین تو اصلا میفهمی شعورت میرسه ؟؟داریم میریم خرید چرا مهمون غریبه دعوت میکنی
رادوین :غریبه که نیست برسامه صبح با ماشین من اومد الان زنگ زد ببینه کی بریم منم گفتم میخوایم بریم بازار اونم ببریم😊
دوتا مشت تو سر خودم کوبیدم دوتا هم توسر هلیا که هلی گفت:اون نمیفهمه منو چرا میزنی گفتم خاک تو سرت با این شوهر کردنت
پوفففف کلافه ای گفتم و به سمت پارکینگ حرکت کردم اون دوتا هم پشت سرم میومدن
قفل ماشینم رو باز کردم و در سمت راننده رو اومدم باز کنم که یه دست مانعم شد برگشتم دیدم رادوینه گفت وقتی همراهتون یه آقای محترم هست یه خانوم متشخص که نمیشینه پشت فرمون تک خنده ای کردم و سوئیچ رو بهش دادم
در عقب رو باز کردم اول خودم نشستم و هلیا اومد بشینه که گفتم تو کجا برو بشین پیش آقاتون گفت پَلَشت برسام هم همراهمونه رادوین گفت:بیا جلو بشین اگه عقب هم بشینی برسام جلو نمیشینه منو هلی باهم گفتیم چرااا
گفت چون عقیدش اینه زن آدم باید بغل دست شوهرش بشینه داخل ماشین
رو کردم سمت بچه ها و گفتم من میخوام برم خرید شما چیکار میکنین
هلی سریع گفت منم میام هیچی لباس ندارم
رادی هم گفت منم میام همراهتون دوتا دختر تنهایین
گفتم ماشینت چی؟
گفت میگم ببرنش خونمون
قدم برداشتیم سمت خروجی دانشگاه
گوشی رادوین زنگ میخوره جواب میده
رادی: سلام جانم
اون طرف خط:..........
رادی:من با دخترا میخوام برم بازار
اون طرف خط:.................
رادی:خوب تو هم بیا
اون طرف خط:...............
رادی:ما دوتا کوچه بالاتر از دانشگاه منتظرتیم
منو هلی قفل نگاش کردیم سر خود مهمون دعوت میکنه دیوونه
برگشت طرفمون و گفت بریم که منتظرمونه
رو کردم سمت هلیا و گفتم حقشه الان خورد کنم دندوناشو
هلیا گفت بفرمایید شما کاملا مجازی
:رادوین تو اصلا میفهمی شعورت میرسه ؟؟داریم میریم خرید چرا مهمون غریبه دعوت میکنی
رادوین :غریبه که نیست برسامه صبح با ماشین من اومد الان زنگ زد ببینه کی بریم منم گفتم میخوایم بریم بازار اونم ببریم😊
دوتا مشت تو سر خودم کوبیدم دوتا هم توسر هلیا که هلی گفت:اون نمیفهمه منو چرا میزنی گفتم خاک تو سرت با این شوهر کردنت
پوفففف کلافه ای گفتم و به سمت پارکینگ حرکت کردم اون دوتا هم پشت سرم میومدن
قفل ماشینم رو باز کردم و در سمت راننده رو اومدم باز کنم که یه دست مانعم شد برگشتم دیدم رادوینه گفت وقتی همراهتون یه آقای محترم هست یه خانوم متشخص که نمیشینه پشت فرمون تک خنده ای کردم و سوئیچ رو بهش دادم
در عقب رو باز کردم اول خودم نشستم و هلیا اومد بشینه که گفتم تو کجا برو بشین پیش آقاتون گفت پَلَشت برسام هم همراهمونه رادوین گفت:بیا جلو بشین اگه عقب هم بشینی برسام جلو نمیشینه منو هلی باهم گفتیم چرااا
گفت چون عقیدش اینه زن آدم باید بغل دست شوهرش بشینه داخل ماشین
۸.۷k
۰۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.