میروم پشت سرم آب نپاشی یک وقت

‍ میروم پشتِ سرم آب نپاشی یک وقت
کاسه‌ای نقره‌ی مهتاب نپاشی یک وقت

خسته از بادِ خزان، خوابِ ابد میخواهم
عطرِ گُل سرزده در خواب نپاشی یک وقت

غرقِ نجوایِ سکوتم، نشکن بغضم را
روی خاکم غزلی ناب نپاشی یک وقت

نوشدارویِ تو دیر آمده، آن را دیگر
رویِ زخمِ دلِ سهراب نپاشی یک وقت

بعد از این دلخورِ تاریکیِ شبها هستم
نورِ شمعی به سرِ قاب نپاشی یک وقت

میروم، دستِ خداحافظی‌ام را بفشار
اشکی از بدرقه بی‌تاب نپاشی یک وقت

بگذر از قافیه ها، آهِ جگرسوز نکش
سینه‌یِ سوخته‌ام را نخراشی یک وقت

وعده‌ی ما به قیامت... نه که یادت برود
نه نیایی، نه نمانی، نه نباشی یک وقت....
دیدگاه ها (۱)

بنظرم آدم،بی‌دلیل به کسی فکر نمی‌کنه،بی‌دلیل کسی رو دوست ندا...

پاییز جانحالا که تنها چند روزِ دیگر مهمان ما هستی، باید بگوی...

گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشوداینجا همان دمی است که زود دیر...

دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنیبا من ز درد حادثه صحبت نمی کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط