دیشب وقتی داشتم کتاب میخوندم صدا شو شنیدم

دیشب وقتی داشتم کتاب میخوندم صدا شو شنیدم
تا دم دمای صبح که من داستانو تموم کنم و خوابم ببره هنوز میبارید
امروز صبح که از خواب بیدار شدم بازم صداشو شنیدم
وقتی رفتم پرده رو کنار زدم تازه فهمیدم چه خبره
یه مه غلیظ همه جارو گرفته بود
دیدن مه توو زندگی شهری یه تنوع به حساب میاد
کلی جالب بود
چه دل پری داشت آسمون
انگار کلی وقت داشته که فکر کنه و بغض کنه و دست آخر نتونه با خودش کنار بیاد و بزنه زیر گریه...
یادم افتاد تو توو هوای ابری دلشوره میگیری
با خودم فکر کردم من هنوز یادمه...
آدم یادش می مونه آدمای زندگیش چیارو دوست دارن و از چیا بدشون میاد
حالا اون آدم میخواد یه آدم مرده باشه یا زنده، رفته باشه یا مونده
میدونم حتی اگه بعدها با کسی دست توو دست زیر بارون قدم بزنم بازم میدونم که تو یه جایی توو این هوای ابری دلشوره داری حتی اگه کنار فوق العاده ترین آدم زندگیت باشی...
دیشب توو کتاب نوشته بود مهم اینه که آدم عاشق کی باشه
من اما فکر می کنم مهم تر اینه که آدم چطوری عاشق باشه
مثلا اینطوری که چند سال بعد حتی اگه دیگه عاشق اون نباشه و دلش گیره کس دیگه باشه بازم توو یه روز گرفته بارونی یادش بیاد که یه ‌آدمی یه جایی الان دلشوره داره
دیدگاه ها (۳۸)

تازه رسیده بودم ، طبق عادت همیشگی أم بعد از ورود به خانه خود...

ﭘﺪﺭﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:" ﺯﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺴﯿﻮﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ، ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﺪ. "...

کنار درِ خانه ایستاده ام.با حواسی که نمی دانم کجاست.با زنگی ...

خیلی وقته یه قاصدکم!رهاااا تویِ باد!ولی منتظرمکه این باد ...

خیلی فکر کردم که برای این ویدیو چی بنویسم توی اصفهان یا حتی ...

#عاشقانه_های_من#دکلمه_های_زیبا_غمگین#بی_وفایی #بی_مهری #خیان...

بچه ها من بخدااا یه عالمه ویدیو دارم و خیلییی هم پست گذاشتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط