کنار در خانه ایستاده ام

کنار درِ خانه ایستاده ام.
با حواسی که نمی دانم کجاست.
با زنگی که یادم نیست کدام است.
اگر زنگ خانه را بزنم
چه کسی در را باز می کند؟
چه کسی خستگی های مردانه ام را از دوشم برمیدارد و داخل ماشین لباسشویی میگذارد؟
بوی غذایی که نمی آید
را دوست دارم.
صدای خنده کودکی که نمی آید را همینطور.
صبحانه را کنار خانواده خوردن و روزنامه ورق زدن را دوست دارم.
انگیزه ی ترک سیگار را همینطور.
کنار در ایستاده ام.
با حواسی که نیست.
کلید توی جیبم است،
اما،
دلِ رفتن به خانه ای که در آن، کسی منتظرم نیست، نیست.
دیدگاه ها (۴۳)

دیشب وقتی داشتم کتاب میخوندم صدا شو شنیدمتا دم دمای صبح که م...

تازه رسیده بودم ، طبق عادت همیشگی أم بعد از ورود به خانه خود...

خیلی وقته یه قاصدکم!رهاااا تویِ باد!ولی منتظرمکه این باد ...

مرا کم دوست داشته باشاما همیشه دوست داشته باش !این وزن آواز ...

روانی منp45

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط