شب نویس:

میابم مرداب بی نیلوفر را،
میجویم درد بی تسکین را
میکاوم یادش را بر ذهنم
میچشم درد سیلی پدر بر سیما
میگوشم صدای ناروا هایش را
می‌نويسم از او زجر عشقش را
میبویم عطر تلخش بر پیرهنم
میشمارم جای بوسه های شیرینش را
مینگرم ساعت خوابیده بر دستم
کشیده ام روی دیوار نقاشی اش را
دَم میدهم دود های عمیقم
میدمش دود را باز دَم تا که گم شود
باز عکس دخترک رو به رویم را.

#دست نویس های یک دیوانه!
دیدگاه ها (۳)

.

.

دست نویس های یک دیوانه

دست نویس های یک دیوانه!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط