هی مخند با او دگر تا نگیرد بغض گلوهی نده قلوه به او تا نگیرد دست تو رابر من نگو حال دلم از این خرابه گذر است.تو بگو بر دل من چ جفاها میکنی!#دست نویس های یک دیوانه