من را بببخش هفده سالگی
من را بببخش هفده سالگی
تو را اصلا ندیدم
راحت از کنارت عبور کردم
تو چنان با سرعت و پور شور آمدی که باور کن حتی اسمم را از یاد برده بودم
با خودت کلی سوغات داشتی من یک دختر با موهای بلند بودم و اما هنوز در عالم کودکی بلوز و شلوار بر تن داشتم و با دوچرخه و توپ سرگرم میشدم
تو که دیده بودی من چه قدر در وجودم هیجان هست
تو لا اقل کمی رعایت احوال من را میکردی
آمدی و احساس را در وجودم چنان روشن کردی که باور کن هنوز که هنوز است قلبم دارد از آن داغی که در هفده سالگی بر دلم مانده میسوزد
هفده سالگی ام من را ببخش
رسیده بودم بر مرزی که حتی راه بلدی نبود دستم را بگیرد تا بتوانم تو را ببینم
تو خیلی معصوم بودی
اما بدان حالا که از مرز سی هم گذر کرده ام هنوزم هر روز حسرت میخورم که ای کاش ای کاش تو را دیده بودم
تو را اصلا ندیدم
راحت از کنارت عبور کردم
تو چنان با سرعت و پور شور آمدی که باور کن حتی اسمم را از یاد برده بودم
با خودت کلی سوغات داشتی من یک دختر با موهای بلند بودم و اما هنوز در عالم کودکی بلوز و شلوار بر تن داشتم و با دوچرخه و توپ سرگرم میشدم
تو که دیده بودی من چه قدر در وجودم هیجان هست
تو لا اقل کمی رعایت احوال من را میکردی
آمدی و احساس را در وجودم چنان روشن کردی که باور کن هنوز که هنوز است قلبم دارد از آن داغی که در هفده سالگی بر دلم مانده میسوزد
هفده سالگی ام من را ببخش
رسیده بودم بر مرزی که حتی راه بلدی نبود دستم را بگیرد تا بتوانم تو را ببینم
تو خیلی معصوم بودی
اما بدان حالا که از مرز سی هم گذر کرده ام هنوزم هر روز حسرت میخورم که ای کاش ای کاش تو را دیده بودم
۱۳۱
۱۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.