part

part 3

روز ها به همین روال می‌گذشت اون دختر هر روز به دیدنش می‌رفت و هر روز هم به خاطر دیر آمدناش به خونه از پدرش کتک می‌خورد هه ولی اون کتک ها با یه بار به دیدن پسر همش درمان میشد یعنی عشق آنقدر قویه که حتی اون طرف حتی تو رو نمی‌شناسه ولی تو باز اون رو می‌پرستی چه جالب


ویو ماریانا
باز وقتی میخواستم به دیدنش رفتم قایم شدم دیدم داره میاد پس زود قایم شدم و تا از دور ببینمش


ویو جونگ کوک
عر روز به سمت میرفتم و بعد به محموله ها می‌رسیدم درسته به مافیا بودن که پدرم قبل مرگش این مافیایی خودش رو بهم داد ولی من یه زندگی عادی فقط میخواستم ولی اگه مافیا هم نباشم سادیسم بودنم رو چیکار کنم هوف ولش وقتی هر روز میرفتم می‌دیدم یه نفر منو دید حتی چند روز پیش هم کنار دیوار قایم میشد من اولین باری که دیدم وقتی می‌خواست قایم بشه زود سرم رو چرخوندم و دیدمش ....درسته وقتی دیدنش قلبم یه طوری شد ولی زود به خودم اومدم و گفتم نه تو یه مافیایی نباید عاشق شی ...

ولی اون فکر نمیکرد که دختره به خطر عشق زیادش به پسره به اونجا می‌رفت ولی اون .. میدونین چیه فکر به جاسوس از طرف دشمن هاشه و نمی دونست این کوچولو دو ساله که عاشقشه برای همین یه کاری کرد که حتی هزار بار هم.. پشیمون بشه دیگه هیچ کاری نمیشه کرد ..
دیدگاه ها (۰)

part 4روزی که دخترک وقتی بعد دیدن پسرک به رستوران رفت درسته...

@aa_aa_aaa

part 2صبح شده اون باز با عجله حاظر شد تا مبادا دیر برسه به د...

فیک اشتباه من Part 1...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط