p1
سلام من لی ات هستم بیست سالمه دو تا داداش دارم فلیکس و جونگ سوک که فلیکس خیلی غیرتیه و وقتی فهمید بهترین دوستم پسره خییلییی دعوا کرد باهام اما بعدش دیگه تسلیم شد بابای من مافیاست و خیلی خونه نیست اما خیلی پدر خوبیه و من خیلی دوستش دارم
بابام برام یه بادیگارد گرفته به اسم شوگا، میگه تنها بیرون نرم البته هر وقت با یوجینم شوگا نمیاد، شوگا خیلی پسر خوبیه و تو خونه بهترین دوستمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
ات: میخوام بخوابمممم... خفهه... جییغ... بیدار شدم ببین بیدارممم
زنگ گوشیو خاموش کردم کارای لازمو کردم (انتظار ندارین که بگم چیکار کرد 😐🔪) لباس پوشیدم موهامو بستم کولمو برداشتم رفتم پایین
ات: سلام
همه: سلام
جونگ سوک: شهبانو بالاخره بیدار شده
ات: یاا... من خیلی وقته بیدارم
فلیکس: اره جوو خودت
ات: عه بابا یچیزی بهشون نمیگی
دونگ ووک: اذیتش نکنین
فلیکس و جونگ سوک: باشههه
نشستم صبحونمو خوردم رفتم بیرون سوار ماشین شدم
شوگا: سلام
ات: سلام شوگولی
شوگا: اتت گفتم نگو شوگولیی
ات: باشه پس میگم پیشی
شوگا: هعیی حریف تو نمیشم که
حرکت کردیم سمت دانشگاه
ات: بای بای
شوگا: بای
رفتم تو دانشگاه که یوجین پرید روم و دستشو انداخت دور گردنم
یوجین: چطوری بچه جون
ات: گردنم شکستت... و من بچه کوجولو نییستم
یوجین: هستی... من ازت بزرگترم
ات : یروز
یوجین: خنده... حالا هرچی... راستی انگار امروز دانش اموز جدید داریم
ات: واقعا؟
یوجین: اره.... سه نفر
ات: اووم خب بریم تو کلاس که زنگ خورد
یوجین: اوک
رفتیم تو کلاس نشستیم منو یونجین پیش هم میشینیم
یوجین: برا امتحان خوندی؟
ات: بنظرت خوندم؟
یوجین: نه
ات: خودت چی؟
یوجین: نچ
ات: الان باید دست به دامن چی بشیم؟
یوجین: تقلب
ات: افرین
نشستیم برگه تقلبو اماده کردیم گذاشتیم زیر میز که استاد اومد
@امروز سه تا دانش اموز جدید دارین... بیاین خودتونو معربی کنین
ته: کیم تهیونگ هستم
جیمیم: پارک جیمین هستم
کوک: جعون جونگکوک هستم
@برین بشینین
رفتن نشستن دخترا همش داشتن میگفتن خیلی جذابن... هه واقعا که
ته ویو
رفتیم خودمونو معرفی کردین نشستیم یکی از دخترا خیلی نظرمو جلب کرده بود خیلی خوشگل بود... چی میکی ته اصلنم خوشگل نبود مثلا مافیایی
ات ویو
وسط کلاس همش نگاه سنگین کسیو رو خودم حس میکردم اهمیت ندادم سرمو گذاشتم رو میز
@همونطور که میدونین امروز امتحان دارین کیفتونو بزارین گوشه ی کلاس مدادتونو بردارین
همه: چشم
برگه هارو دادن منو یوجین از زیر میز به برگه تقلب نگاه میکردیم و مینوشتیم ولی بازم فکر کنم امتحانو ریدیم
بعد از اینکه نتایحو زدن رو برد رفتم نگاه کردم که
ات: وااو... نفر اول شدم... البته از اخر
یوجین: منم دوم، از اخر
هردو: خنده
بعد از دانشگاه رفتیم بیرون شوگا اومده بود دنبالم از یوجین خدافظی کردم سوار ماشین شدم
شوگا: امروز امتحان داشتین چبکلر کردی؟
ات: از اخر اول شدم
شوگا: هعیی از دست تو... بابات بفهمه چی؟
ات: نگرلن نباش نمیفهمه
شوگا: هر چی تو بگی
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم اومدم پایین کههههه....
ادامه دارد
عکس لباس اتو میزارم
بابام برام یه بادیگارد گرفته به اسم شوگا، میگه تنها بیرون نرم البته هر وقت با یوجینم شوگا نمیاد، شوگا خیلی پسر خوبیه و تو خونه بهترین دوستمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
ات: میخوام بخوابمممم... خفهه... جییغ... بیدار شدم ببین بیدارممم
زنگ گوشیو خاموش کردم کارای لازمو کردم (انتظار ندارین که بگم چیکار کرد 😐🔪) لباس پوشیدم موهامو بستم کولمو برداشتم رفتم پایین
ات: سلام
همه: سلام
جونگ سوک: شهبانو بالاخره بیدار شده
ات: یاا... من خیلی وقته بیدارم
فلیکس: اره جوو خودت
ات: عه بابا یچیزی بهشون نمیگی
دونگ ووک: اذیتش نکنین
فلیکس و جونگ سوک: باشههه
نشستم صبحونمو خوردم رفتم بیرون سوار ماشین شدم
شوگا: سلام
ات: سلام شوگولی
شوگا: اتت گفتم نگو شوگولیی
ات: باشه پس میگم پیشی
شوگا: هعیی حریف تو نمیشم که
حرکت کردیم سمت دانشگاه
ات: بای بای
شوگا: بای
رفتم تو دانشگاه که یوجین پرید روم و دستشو انداخت دور گردنم
یوجین: چطوری بچه جون
ات: گردنم شکستت... و من بچه کوجولو نییستم
یوجین: هستی... من ازت بزرگترم
ات : یروز
یوجین: خنده... حالا هرچی... راستی انگار امروز دانش اموز جدید داریم
ات: واقعا؟
یوجین: اره.... سه نفر
ات: اووم خب بریم تو کلاس که زنگ خورد
یوجین: اوک
رفتیم تو کلاس نشستیم منو یونجین پیش هم میشینیم
یوجین: برا امتحان خوندی؟
ات: بنظرت خوندم؟
یوجین: نه
ات: خودت چی؟
یوجین: نچ
ات: الان باید دست به دامن چی بشیم؟
یوجین: تقلب
ات: افرین
نشستیم برگه تقلبو اماده کردیم گذاشتیم زیر میز که استاد اومد
@امروز سه تا دانش اموز جدید دارین... بیاین خودتونو معربی کنین
ته: کیم تهیونگ هستم
جیمیم: پارک جیمین هستم
کوک: جعون جونگکوک هستم
@برین بشینین
رفتن نشستن دخترا همش داشتن میگفتن خیلی جذابن... هه واقعا که
ته ویو
رفتیم خودمونو معرفی کردین نشستیم یکی از دخترا خیلی نظرمو جلب کرده بود خیلی خوشگل بود... چی میکی ته اصلنم خوشگل نبود مثلا مافیایی
ات ویو
وسط کلاس همش نگاه سنگین کسیو رو خودم حس میکردم اهمیت ندادم سرمو گذاشتم رو میز
@همونطور که میدونین امروز امتحان دارین کیفتونو بزارین گوشه ی کلاس مدادتونو بردارین
همه: چشم
برگه هارو دادن منو یوجین از زیر میز به برگه تقلب نگاه میکردیم و مینوشتیم ولی بازم فکر کنم امتحانو ریدیم
بعد از اینکه نتایحو زدن رو برد رفتم نگاه کردم که
ات: وااو... نفر اول شدم... البته از اخر
یوجین: منم دوم، از اخر
هردو: خنده
بعد از دانشگاه رفتیم بیرون شوگا اومده بود دنبالم از یوجین خدافظی کردم سوار ماشین شدم
شوگا: امروز امتحان داشتین چبکلر کردی؟
ات: از اخر اول شدم
شوگا: هعیی از دست تو... بابات بفهمه چی؟
ات: نگرلن نباش نمیفهمه
شوگا: هر چی تو بگی
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم اومدم پایین کههههه....
ادامه دارد
عکس لباس اتو میزارم
۳۳.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.