چه روزگار تلخ و سیاهی

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان ، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشدهء عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند
در دیدگان آینه ها گوئی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس میگشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهرهء وقیح فواحش
یک هالهء مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی میسوخت...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۰)

در آستانه فصلی سرد در محفل عزای آینه ها و اجتماع سوگوار تجرب...

و آغوشتاندک جائی برای زیستناندک جائی برای مردنو گریز از شهرک...

گوشواره ای به دو گوشم می آویزماز دو گیلاس سرخ همزادو به ناخن...

:مشکلِ خاورمیانه این است کهشعورِ مردمِ آنجا از شعورِ حاکمانش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط