و تو آنروز که رفتی آتشی تلخ میان دل من شعله کشید روی زیبا

و تو آنروز که رفتی آتشی تلخ میان دل من شعله کشید روی زیبای تو در هاله ای از غم گم شد. اشک گرمی بی توجه به کسانی که مرا می دیدند جای لبهای تو بر گونه ی زردم لغزید. بغض تلخی قدرت حرف زدن را ز لبم میدزدید. با امیدی که دگر فصل خزان را می دید گفتم: ای هستی من چشم زیبای تو دنیای من است عشق تو مرهم غمهای من است دست پر مهر تو را میگیرم چشم زیبای تو را مینگرم تا ابد با غم تو میسوزم پیش پاهای تو جان میبازم بی تو من میمیرم از کنار من بیمار مرو...چشمهایت بستی، روی برگرداندی، و تو زیبا رفتی. بی توجه به دلی که ز غمت می نالید بی توجه به کسی که به غمت می بالید. بعد از آنروز به آغوش کشیدم غم را و به اعماق افق خیره شدم و پریشان ماندم تا که شاید روزی بار دیگر به کنارم آیی و امید دل زارم باشی. و اگر زنده ام اینک دارم امید که تو باز آیی. روز آخر قبل از آنی که ز پیشم بروی قبل از آنی که ببندی چشمت در نگاهت سخنی شیرین بود گوئیا می گفتی باز خواهی آمد و امید دل من خواهی بود. آری ای نازترین، دل من سالها منتظرت ماند و هنوز من به چشمان تو ایمان دارم
دیدگاه ها (۸)

مادربزرگحواسش به شمعدانی‌ها بود.گاه حتی همین که چرخی می‌زد ک...

از آسمون سنگ بیاد حتی اگه جنگ بشهدل من تورو میخواد... ♥ ️

خواستم برایت شعری بنویسم آمدی و کنارم نشستیموهایت را باز کرد...

دلم خوش است به بودنتهمینجا زیر سقف همین شهرتنها چند خیابان و...

🌱🍒بی تو طوفان زده‌ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چه سان م...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

ای دل غمگین به هجر یار عادت می کنیبیخود از غم دم مزن با هر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط