خواستم برایت شعری بنویسم

خواستم برایت شعری بنویسم
آمدی و کنارم نشستی
موهایت را باز کردی
موهایت ریخت روی دفترم
خواستم ادامه دهم
دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته
و دکمه های پیراهنم دارند برای بوسیدن
سرانگشتانت بی تابی می کنند
خواستم...
دیدم فایده ای ندارد!
دفترم را کنار گذاشتم
این شعر
هیچ وقت مجوز نمی گرفت

محسن_حسینخانی
دیدگاه ها (۸)

و تو آنروز که رفتی آتشی تلخ میان دل من شعله کشید روی زیبای ت...

مادربزرگحواسش به شمعدانی‌ها بود.گاه حتی همین که چرخی می‌زد ک...

دلم خوش است به بودنتهمینجا زیر سقف همین شهرتنها چند خیابان و...

دوستت دارممثل تشنه که عبادت آب رامثل ماه که برکه ی باران رام...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط