مافیایمن

#مافیای_من
P.99
ا.ت:اون هیونجین بود بلاخره بهوش اومدهههه خیلی خوشحال بودن واسه همین از جام بلند شدمو بغلش کردممم

هیونجین:وقتی وارد اتاق ا.ت شد سریع پرید بغلم واقعا از این کارش خوشم نیومد عاش قرارش شدم واسه همین سریع محکمتر بغلش کردم

ا.ت:چطور تونستی بری کما فقط من باید تورو بکشم مرتیکه

هیونجین:بجای اینکه فشم بدی بگو ببینم حالت خوبه چیزیت نشده که

ا.ت:نه خوبم البته وقتی تورو دیدم بهتر شدم

تهیون:ا.ت چیزیت شده تب. داری (دست زدن به سر ا.ت)

ا.ت:یااا ولم کن من حالم خوبه

هیونجین:منم شک دارم واقعا خوبی
داشتم به ا.ت میگفتم خوبی که پسره ریختن تو اتاق

جونگین:هیونجین هیونگ بلاخره بیدار شدی دلتنگت بودم(🤣😭)

بنگ چان :بلاخره بلند شدی پسر نمیدونم چقدر نگرانت بودیم

هان:(توبعل هیونجین)

ا.ت:یاااا شما اومدین ملاقات منم یا این مرتیکه

بنگچان:🤣🤣خوبی ا.ت

ا.ت:بله با احوال پرسی شماها😒🤣

جونگین:خوبی

ا.ت:اوهوم

هیونجین:پسرا میشه لطفا بیرون باش یمیخوام با ا.ت صحبت کنم

هان:اوکی هیون ما بیرونیم😉

ا.ت:چی میخوای بگی

هیونجین:اول بشین

ا.ت:خب حالا بگو

هیونجین:میای تمام گذشترو کنار بزاریم و یه آینده جدید باهم بسازیم؟

ا.ت:منظورت چیه

هیونجین:باهام ازدواج میکنی؟

ا.ت:....
دیدگاه ها (۱۱۳)

#عشق_دیوونگیه P:43(ویو ا.ت)همه جا به آتیش کشیده شده بوداز در...

وقتی دوست باباته میدونم این‌پارت خیلی خیلی کمه ولی شب ایشالا...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط