عشقدیوونگیه

#عشق_دیوونگیه
P:43
(ویو ا.ت)

همه جا به آتیش کشیده شده بود
از درخت ها گرفته تا دروازه ی ورودی
هیچ چیز سالمی نبود

با شتاب جلوتر رفتم که با دیدن افرادی که پایین سعی داشتن وارد خونه بشن ابروهام بالا افتاد
خاستم دوباره وارد اتاق بشم که با دیدن نگاه خیره ی یکیشون روم ترس کل وجودم و فرا گرفت
انگار که خشک شده بودم
قدرت تکون خوردن نداشتم

بلافاصله تفنگشو بالا آورد و به سمتم گرفت
قلبم عین دیوونه ها به سینم می‌کوبید و داد میزد فرار کن اما مغزم دستور حرکت نمیداد.........

با صدای شلیک وحشتناک گلوله با ترس چشمام و بستم
هر ثانیه منتظر برخورد گلوله بودم که با کشیده شدن دستام تعادلم و از دست دادم و توی جای گرم و نرمی فرود اومدم

با ترس چشمام و باز کردم که با دیدن صورت هیونجین توی فاصله ی کمی از صورتم نفس راحتی کشیدم

درحالی که نفس نفس میزد بازوهاش و دورم حلقه کردو گفت
هیونجین: خوبین؟!

صورتم و توهم کردم
ا.ت: خوبین؟!

با چشماش به شکمم اشاره کرد که با فهمیدن منظورش پوکر شده گفتم
ا.ت: آره جفتمون خوبیم

نفس راحتی کشید که گفتم
ا.ت: اونا کین؟!

با حالت جدی به چشمام زول زد و گفت
هیونجین: افراد پدرم.......
دیدگاه ها (۱۳)

#مافیای_منP.99ا.ت:اون هیونجین بود بلاخره بهوش اومدهههه خیلی ...

وقتی دوست باباته میدونم این‌پارت خیلی خیلی کمه ولی شب ایشالا...

#عشق_دیوونگیه P:42(ویو ا.ت)به حالت نشسته روی تخت نشستم که سی...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۶

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط