هردو رو انتخاب می کنم!
هردو رو انتخاب میکنم!
P20
"۲ هفته بعد"
کوک: ا.ت جونم...هنوزم نمیخوای باهم رابطه داشته باشیم؟؟؟(مظلوم)
ا.ت: نه...فقط یه هفته دیگه صبر کن!
ته: چرا یه هفته دیگه؟خیلی دیره...چرا انقدر ازمون فرار میکنی؟شاید باکره نیستی و میترسی ما بفهمیم!(عصبی و آخرش داد)
کوک: تهیونگ اروم باش(اروم)
ته: خفه شو کوک...از همون اول باید میفهیمدم داره یه چیز و پنهون میکنه! تو هم واقعا عقل نداری که هنوز نفهمیدی..لعنتی اون باکره نیست! میخواد ازمون پنهونش کنه!
ا.ت: چ...چی داری میگی؟(اروم,گریه)
"ا.ت رفت سمت اتاقش و وسیله های ضروری رو جمع کرد و رفت سمت در خونه!"
ا.ت: من توی خونه ای که بهم اعتماد ندارن زندگی نمیکنم(داد,گریه)
کوک: ا.ت...ا.ت لطفا صبر کن...نه.. ا.تتت(داد)
"ویو ا.ت"
"الان تنها جایی که میتونم برم همون کلبه ی قدیمی نزدیک جنگله! همونی که منو مادرم به بهونه ی کلاس من آخر هفته ها میرفتم تا از بابام دور باشیم و کمی تنها باشیم! کلیدش رو دارم...وقتی داشتم از خونه میرفتم مادرم داد بهم! تجهیزاتش کامله...واقعا برای تهیونگ متاسفم من...من گفتم یک هفته صبر کنن...چون..چون یه هفته دیگه ۱۹ سالم میشد!"
P20
"۲ هفته بعد"
کوک: ا.ت جونم...هنوزم نمیخوای باهم رابطه داشته باشیم؟؟؟(مظلوم)
ا.ت: نه...فقط یه هفته دیگه صبر کن!
ته: چرا یه هفته دیگه؟خیلی دیره...چرا انقدر ازمون فرار میکنی؟شاید باکره نیستی و میترسی ما بفهمیم!(عصبی و آخرش داد)
کوک: تهیونگ اروم باش(اروم)
ته: خفه شو کوک...از همون اول باید میفهیمدم داره یه چیز و پنهون میکنه! تو هم واقعا عقل نداری که هنوز نفهمیدی..لعنتی اون باکره نیست! میخواد ازمون پنهونش کنه!
ا.ت: چ...چی داری میگی؟(اروم,گریه)
"ا.ت رفت سمت اتاقش و وسیله های ضروری رو جمع کرد و رفت سمت در خونه!"
ا.ت: من توی خونه ای که بهم اعتماد ندارن زندگی نمیکنم(داد,گریه)
کوک: ا.ت...ا.ت لطفا صبر کن...نه.. ا.تتت(داد)
"ویو ا.ت"
"الان تنها جایی که میتونم برم همون کلبه ی قدیمی نزدیک جنگله! همونی که منو مادرم به بهونه ی کلاس من آخر هفته ها میرفتم تا از بابام دور باشیم و کمی تنها باشیم! کلیدش رو دارم...وقتی داشتم از خونه میرفتم مادرم داد بهم! تجهیزاتش کامله...واقعا برای تهیونگ متاسفم من...من گفتم یک هفته صبر کنن...چون..چون یه هفته دیگه ۱۹ سالم میشد!"
۹.۵k
۰۳ مهر ۱۴۰۳