تو مال منی فصل ۲ پارت ۱۰

که یهو شیشه mشروب رو دید و گفت

کوک : مامان بزرگ راست میگه همه این قضایا تقصیر کنه اگر من نمیزاشتم ا.ت آسیب ببینه الان اینجوری نمیشد

و mشروب رو سر کشید تا آخرش خورد و تمومش کرد

پنج مین بعد

سومین شیشه mشروب رو سر کشید که چشمش به عکس ا.ت افتاد و گفت

کوک : من ... من خیلی آدم عوضی بودم الان نمیتونم کاری کنم ا.ت دلم میخواد الان پیشم باشی و همون جوری که همیشه آرومم میکردی آرومم کنی و بگی که همیشه کنارم هستی ( بغض )

کوک تا امید شده بود ساعت ها گذشت و کوک همین جوری ناامیدانه پایین تخت نشسته بود که یه چیزی به ذهنش اومد و گفت

کوک : نه به همین زودی نباید تسلیم بشم ا.ت تا ابد برای منه پس نباید نگران چیزی باشم من حتی شده مرگم هم فرا برسه کاری میکنم اون منو ببخشه

کوک از سر جاش بلند شد که یهو سرگیجه بدی توی سرش ایجاد شد و باعث شد بیوفته زمین و از هوش بره بخاطر مصرف زیاد الکل تعادلش بهم خورده بود

ویو ا.ت

خیلی حالم بد بود من بخاطر از دست دادن بچم خیلی خیلی حال بدی داشتم بخاطر همین هم نقطه ضعفم فقط حرف درباره بچم هست . وقتی سوار ماشین شدم رفتم سمت کوه ها تا اونجا یکم هوا بخورم و حالم بهتر بشه

وقتی رسیدم لباسهای مجلسیم رو با لباس راحتی عوض کردم و از ماشین پیاده شدم رفتم سمت جلوی ماشین خوشبختانه یه رود کوچیکی هم از جلوی من داشت رد میشد سکوت بهم آرامش میداد سیگارم رو در آوردم و برای اینکه از فکر خودم رو دور کنم روشنش کردم . تصمیمم این بود که تا صبح نرم چون مطمئن بودم الان همه میان دور ورم و من هم حوصله ندارم برای همین تا صبح فقط سیگار کشیدم و یکم هم الکل داشتم اون رو می‌خوردم

ویو جونگ کوک

چشمام رو با صدای زنگ گوشیم باز کردم از سر جام بلند شدم بدنم خیلی درد میکرد بخاطر این بود که رو زمین غش کرده بودم تلفن رو جواب داد و گفتم

کوک : آخ ... بله ( با حالت درد )

م. ب : جونگ کوک خوبی ... از دیشب دارم بهت زنگ میزنم جواب نمیدی ( نگران )

کوک : چیزی نیست خوابم برده بود

م.ب : زود بیا اینجا ما رفتیم خونه آقای جانگ ، آقای جانگ خیلی از دستمون عصبی و یه چیز دیگه

کوک : چیه ؟

م.ب : ا.ت از دیشب تا الان برنگشته خونه

کوک : چی ( نگران و بلند )

م‌.ب : آروم باش میدونم نگرانی زودبیا اینجا تا درموردش حرف بزنیم

کوک : تو راهم

ادامش پارت بعد