love Between the Tides
love Between the Tides¹⁹
(باید اعتماد میکردم یا نه)
بعد از چند ساعت
تهیونگ
با نگرانی به اتاق ا/ت رفتم ولی ا/ت هنوز خواب بود با شنیدن صدای من از خواب بیدار شد
ا/ت: آقای کیم
تهیونگ: خوبی؟
ا/ت: نه
تهیونگ: بیا این دارو هارو بخور
ا/ت: ممنون
دارو هارو خوردم
ا/ت: اینا چیه؟
تهیونگ: این برای زخمات رفتم پیش دکتر گفت کمتر از یک هفته همه ی زخمات از بین میره
ا/ت: برای منه؟
تهیونگ: آره
ا/ت: ممنون من دیگه مزاحم نمیشم میرم
تهیونگ: نه نمیتونم اجازه بدم با این حال خرابت بری
بیا برات فرنی خریدم بخور یکم حالت بهتر میشه باید استراحت کنی
ا/ت: ممنون
تهیونگ: خواهش میکنم من میرم تو برای خودت استراحت کن
ا/ت: باشه
ا/ت چون سرگیجه داشت دوباره خوابید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ا/ت
از خواب بیدار شدم
تهیونگ: بیدار شدی؟
ا/ت: چند ساعت خوابیدم؟
تهیونگ: نمیدونم خیلی خوابیدی فکر کنم بخاطر قرص ها باشه
ا/ت: آره خوب شدم من دیگه میرم
تهیونگ: باشه
ا/ت: بازهم تشکر میکنم اقای کیم بابت امروز و دیشب
تهیونگ: خواهش میکنم
چیزی نگفتم و رفتم بیرون
نگاهی به گوشیم کردم (۴۴تماس بدون پاسخ از ❤مامان❤)
زنگ زدم بهش
م: وایی ا/ت
ا/ت: مامان
م: خوبی؟
ا/ت: آره
م: چرا جواب نمیدادی؟
ا/ت: چون این دو روز کامل کتابخونه بودم داشتم درس میخوندم گوشیم خاموش بود
م: چرا نرفتی خوابگاه
ا/ت: شب تو کتابخونه میخوابیدم
م: اها باشه عزیزم خدافظ
ا/ت: خدافظ
سوار تاکسی شدم پیام تشکر بابام رو دیدم
پ: سلام دخترم ممنون بابت دیشب که رفتی به مراسم همگی درمورد زیبایی و درخشیدنت درمورد دیشب بهم پیام دادند خواستم بگم که خیلی از پسرهای دیشب ازت خوششون اومده اگر دوست داری عکسشون رو برات بفرستم با هرکدوم خواستی برو سرقرار
جواب بابام رو ندادم گوشیم رو خاموش کردم
وایی ا/ت تو اصلا حواست به خودت نیست چرا به اقای کیم اعتماد کردم چرا رفتم خونش چرا از قرص هایی که بهم داد خوردم چرا از فرنی خوردم نکنه اتفاقی برام بیفته وایی ا/ت تو خیلی زود اعتماد کردی دختر احمق از تاکسی پیاده شدم و برگشتم خوابگاه
لیا: عهه دختر اومدی خیلی نگرانت بودیم
ا/ت: من خوبم فقط سرما خورده بودم بیمارستان بستری بودم
دوهی: ما گفتیم نکنه تو اون شب اتفاق بدی افتاده باشه
ا/ت: نه دیشب خوب بود چون خیلی سرد بود سرما خوردم لیا استاد کیم امروز امتحان گرفت
لیا: نه گفت چون تو نیستی نمیگیره
ا/ت: بخاطر من؟
لیا: شوخی کردم گفت خیلی عقبیم میخوام درس بدم یه روز دیگه میگیرم
ا/ت: اها
ولی شاید بخاطر من بوده چون اون امروز هم کامل مراقبم بود...
#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
(باید اعتماد میکردم یا نه)
بعد از چند ساعت
تهیونگ
با نگرانی به اتاق ا/ت رفتم ولی ا/ت هنوز خواب بود با شنیدن صدای من از خواب بیدار شد
ا/ت: آقای کیم
تهیونگ: خوبی؟
ا/ت: نه
تهیونگ: بیا این دارو هارو بخور
ا/ت: ممنون
دارو هارو خوردم
ا/ت: اینا چیه؟
تهیونگ: این برای زخمات رفتم پیش دکتر گفت کمتر از یک هفته همه ی زخمات از بین میره
ا/ت: برای منه؟
تهیونگ: آره
ا/ت: ممنون من دیگه مزاحم نمیشم میرم
تهیونگ: نه نمیتونم اجازه بدم با این حال خرابت بری
بیا برات فرنی خریدم بخور یکم حالت بهتر میشه باید استراحت کنی
ا/ت: ممنون
تهیونگ: خواهش میکنم من میرم تو برای خودت استراحت کن
ا/ت: باشه
ا/ت چون سرگیجه داشت دوباره خوابید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ا/ت
از خواب بیدار شدم
تهیونگ: بیدار شدی؟
ا/ت: چند ساعت خوابیدم؟
تهیونگ: نمیدونم خیلی خوابیدی فکر کنم بخاطر قرص ها باشه
ا/ت: آره خوب شدم من دیگه میرم
تهیونگ: باشه
ا/ت: بازهم تشکر میکنم اقای کیم بابت امروز و دیشب
تهیونگ: خواهش میکنم
چیزی نگفتم و رفتم بیرون
نگاهی به گوشیم کردم (۴۴تماس بدون پاسخ از ❤مامان❤)
زنگ زدم بهش
م: وایی ا/ت
ا/ت: مامان
م: خوبی؟
ا/ت: آره
م: چرا جواب نمیدادی؟
ا/ت: چون این دو روز کامل کتابخونه بودم داشتم درس میخوندم گوشیم خاموش بود
م: چرا نرفتی خوابگاه
ا/ت: شب تو کتابخونه میخوابیدم
م: اها باشه عزیزم خدافظ
ا/ت: خدافظ
سوار تاکسی شدم پیام تشکر بابام رو دیدم
پ: سلام دخترم ممنون بابت دیشب که رفتی به مراسم همگی درمورد زیبایی و درخشیدنت درمورد دیشب بهم پیام دادند خواستم بگم که خیلی از پسرهای دیشب ازت خوششون اومده اگر دوست داری عکسشون رو برات بفرستم با هرکدوم خواستی برو سرقرار
جواب بابام رو ندادم گوشیم رو خاموش کردم
وایی ا/ت تو اصلا حواست به خودت نیست چرا به اقای کیم اعتماد کردم چرا رفتم خونش چرا از قرص هایی که بهم داد خوردم چرا از فرنی خوردم نکنه اتفاقی برام بیفته وایی ا/ت تو خیلی زود اعتماد کردی دختر احمق از تاکسی پیاده شدم و برگشتم خوابگاه
لیا: عهه دختر اومدی خیلی نگرانت بودیم
ا/ت: من خوبم فقط سرما خورده بودم بیمارستان بستری بودم
دوهی: ما گفتیم نکنه تو اون شب اتفاق بدی افتاده باشه
ا/ت: نه دیشب خوب بود چون خیلی سرد بود سرما خوردم لیا استاد کیم امروز امتحان گرفت
لیا: نه گفت چون تو نیستی نمیگیره
ا/ت: بخاطر من؟
لیا: شوخی کردم گفت خیلی عقبیم میخوام درس بدم یه روز دیگه میگیرم
ا/ت: اها
ولی شاید بخاطر من بوده چون اون امروز هم کامل مراقبم بود...
#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
- ۸۹.۹k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط