پارت سوم
پارت سوم
غمگین 😭😭😭
همون لحظه گوشی مگورو زنگ خورد
مگورو:بله
دکتر: آقای باچیرا؟؟
مگورو:آره...
دکتر :سریع بیاین بیمارستان لطفا آروم باشید ولی فک نکنم قاقت بیاره
مگورو :ب....باشه
آیکو؛چیشد؟؟؟
مگورو 😭😭😭😭😭ننننننننهههه
آیکو:ححالشش چطوره..هق....هق
مگورو :بدو بریم
*سوار موتور شدنو رفتن بیمارستان
*توی بیمارستان
دکتر :لطفا از این طرف
مگورو:مامان🥹🥹خوبی
آیما:*سلفه * س...سلام....ق..قشنگم
مگورو:مامان *گریه*
آیما: لطفا هوای ماینیو آیکو رو داشته باش🥺🥺
مگورو:مامان*گریه *این حرفو نزن
آیما :میشه بهم یه قولی بدی
مگورو م..مامان😭😭
آیما: لطفا از طرف من به ماینی بگو مامان خیلی دوست داره
و مگورو آیکو و ماینی .م...من
عاشقتونم 💔💔💔💔💔💔
و همون لحظه آیما مرد😭😭😭😭
غمگین 😭😭😭
همون لحظه گوشی مگورو زنگ خورد
مگورو:بله
دکتر: آقای باچیرا؟؟
مگورو:آره...
دکتر :سریع بیاین بیمارستان لطفا آروم باشید ولی فک نکنم قاقت بیاره
مگورو :ب....باشه
آیکو؛چیشد؟؟؟
مگورو 😭😭😭😭😭ننننننننهههه
آیکو:ححالشش چطوره..هق....هق
مگورو :بدو بریم
*سوار موتور شدنو رفتن بیمارستان
*توی بیمارستان
دکتر :لطفا از این طرف
مگورو:مامان🥹🥹خوبی
آیما:*سلفه * س...سلام....ق..قشنگم
مگورو:مامان *گریه*
آیما: لطفا هوای ماینیو آیکو رو داشته باش🥺🥺
مگورو:مامان*گریه *این حرفو نزن
آیما :میشه بهم یه قولی بدی
مگورو م..مامان😭😭
آیما: لطفا از طرف من به ماینی بگو مامان خیلی دوست داره
و مگورو آیکو و ماینی .م...من
عاشقتونم 💔💔💔💔💔💔
و همون لحظه آیما مرد😭😭😭😭
۳.۰k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.