یکی می گفت
یکی می گفت
باید انقدر سرتو گرم کنی به چیزای عجیب و غریب،
به داستانای پیش پا افتاده٬
باید دورتو شلوغ کنی از آدمایی که می دونی هیچوقت برات مهم نمیشن؛
که عاشقی یادت بره...
باید چشماتو ببندی رو خیلی چیزا
باید چشماتو باز کنی رو خیلی چیزا؛
که جای اشک با لبخند، جای لبخند با پوزخند
جوری عوض شه که تصویر واضحی ازت
توو ذهن کسی نباشه هیچ...
باید انقدر خوب نشونیه زخمای قلبتو از حفظ شی
که وقتی دلتنگی میاد سراغت
بی معطلی دستشو بگیری و پرتش کنی بیرون...
باید صبح، خیلی زود پاشی
که شب، دست هیچ رویایی به سَرِ گذاشته رو بالشت نرسه، مگه خواب...
باید کار کنی
باید جوری این تنِ عاصی رو خسته کنی که شبا وقتی میافته توو رختخواب، حتی اگرم بخواد نا نداشته باشه دلش بغل بخواد...
باید از خودت کار بکشی، اضافه کاری...
یه جاهایی از زندگی اردوگاهه اجباریه
خیلی چیزااا ممنوعه، مثل #عشق
تو ام که یه مجرم سابقه دار...
باید برای یه مدت نامعلوم
پایِ حکمِ تبعیدتو
خودت امضا کنی...
باید انقدر سرتو گرم کنی به چیزای عجیب و غریب،
به داستانای پیش پا افتاده٬
باید دورتو شلوغ کنی از آدمایی که می دونی هیچوقت برات مهم نمیشن؛
که عاشقی یادت بره...
باید چشماتو ببندی رو خیلی چیزا
باید چشماتو باز کنی رو خیلی چیزا؛
که جای اشک با لبخند، جای لبخند با پوزخند
جوری عوض شه که تصویر واضحی ازت
توو ذهن کسی نباشه هیچ...
باید انقدر خوب نشونیه زخمای قلبتو از حفظ شی
که وقتی دلتنگی میاد سراغت
بی معطلی دستشو بگیری و پرتش کنی بیرون...
باید صبح، خیلی زود پاشی
که شب، دست هیچ رویایی به سَرِ گذاشته رو بالشت نرسه، مگه خواب...
باید کار کنی
باید جوری این تنِ عاصی رو خسته کنی که شبا وقتی میافته توو رختخواب، حتی اگرم بخواد نا نداشته باشه دلش بغل بخواد...
باید از خودت کار بکشی، اضافه کاری...
یه جاهایی از زندگی اردوگاهه اجباریه
خیلی چیزااا ممنوعه، مثل #عشق
تو ام که یه مجرم سابقه دار...
باید برای یه مدت نامعلوم
پایِ حکمِ تبعیدتو
خودت امضا کنی...
۴.۰k
۲۸ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.